
آیا فهم ما از شریعت تغییر میپذیرد
بحث «تغییرپذیری فهم شریعت» مخالفان و موافقان خود را دارد. برخی معتقدند که دین، ثابت و تغییرناپذیر است، اما فهم انسان از دین، براساس دادههای علمی و شرایط زمانه، همواره در حال تحول است. در مقابل، گروهی باور دارند که دین نیز باید متناسب با پیشرفتهای علمی و تغییرات اجتماعی، بهگونهای تفسیر شود که پاسخگوی نیازهای روز باشد.
به گزارش پارسینه پلاس به نقل از پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، چگونگی برقراری ارتباط بهتر، مفیدتر و مؤثرتر با قرآن در چند محور قابل بررسی است. برخی بر این باورند که فهم قرآن مخصوص گروهی خاص و برای عموم مردم غیرقابل دسترس است. در مقابل، گروهی معتقدند که انسان بدون نیاز به هیچگونه واسطهای میتواند مستقیماً از قرآن بهره ببرد. این دو نگاه، دو طیف افراط و تفریط در مواجهه با قرآن را شکل دادهاند.
بنا بر روایت ایکنا، قرآن بهعنوان متنی الهی دارای زبان ویژهای برای بیان حقایق است و سطوح مختلف معنایی دارد. در برخی روایات آمده که قرآن هفتاد لایه معنایی دارد. در این راستا، استاد آیتالله معرفت نیز در اواخر عمر شریف خود نظریهای را مطرح کردند که براساس آن، قرآن دارای یک معنای باطنی مجرد است که تنها برای برخی افراد قابل کشف خواهد بود، درحالیکه برای دیگران این معنا نسبی باقی خواهد ماند.
یکی از مباحث مهم در این زمینه، تقسیمبندی آیات قرآن به محکم و متشابه است. طبق آیه هفتم سوره «آلعمران»، قرآن شامل آیاتی محکم و آیاتی متشابه است. آیات متشابه به گونهای هستند که میتوانند زمینهساز سوءتفاهم شوند و لازم است با روشهای خاصی مورد بررسی قرار گیرند. این موضوع پرسشهایی را به همراه دارد که چرا قرآن باید آیات متشابه داشته باشد؟ یک پاسخ سطحی این است که قرآن محدود به یک دوره زمانی خاص نیست و قرار است تا روز قیامت نقش هدایتگری خود را ایفا کند. از اینرو، باید قابلیت ارائه معانی مختلف را برای افراد مختلف داشته باشد.
در روایات اسلامی، به این مسئله اشاره شده که قرآن دارای چهار سطح معنادار شامل عبارات، اشارات، لطایف و حقایق است. بر این اساس، برخی از معانی قرآن برای عموم مردم قابلفهم است، اما درک سطوح عمیقتر نیازمند دانش و تأمل بیشتر است. برای نمونه، در برخی موارد، یک فرد عربزبان ممکن است با مطالعه قرآن تصور کند که کاملاً مفهوم را دریافت کرده است، اما روایتهایی وجود دارد که نشان میدهد این درک میتواند سطحی باشد.
در نهایت، آنچه مسلم است این است که قرآن کتابی است با لایههای مختلف معنایی که فهم صحیح آن نیازمند پرهیز از افراط و تفریط در روشهای تفسیر و تدبر است. شناخت معانی قرآن، نیاز به ابزارهای علمی و روشهای تفسیری دارد تا همگان بتوانند از هدایت آن بهرهمند شوند.
در ارتباط با سطوح معنایی و مفهومی قرآن، برخی دچار افراط و تفریط شدهاند. گروهی تنها به معنای ظاهری اکتفا کردهاند و خود را از هرگونه تأمل در باطن قرآن محفوظ نگه داشتهاند. این افراد بر این باورند که معنای قرآن همان چیزی است که در ظاهر آیات آمده و جز آن خبری نیست. این رویکرد که میتوان آنرا ظاهرگرایی افراطی نامید، گاهی منجر به تفسیرهای نادرستی مانند جسمانیت خداوند میشود. برای مثال، آیه «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَیٰ» را به این معنا میگیرند که خداوند همچون پادشاهان دنیوی، مکانی فیزیکی دارد. چنین نگاهی، در نهایت، به نوعی جبرگرایی منتهی میشود.
در نقطه مقابل، گروهی وجود دارند که بهطور افراطی تنها بر معانی باطنی تأکید دارند و پوسته ظاهری قرآن را انکار میکنند. آنها معتقدند که تمامی داستانهای قرآن، از جمله ماجرای آدم و شیطان، صرفاً تمثیلی، نمادین و اسطورهای هستند و معانی ظاهری هیچ اصالتی ندارند. این دیدگاه حتی تا جایی پیش میرود که احکام شرعی را نیز بیاعتبار میداند و معتقد است که شریعت، مقدمهای برای رسیدن به طریقت و سپس حقیقت است و وقتی فرد به این مراحل برسد، دیگر نیازی به شریعت ندارد. چنین رویکردی نیز به همان اندازه انحرافی است.
مسیر درست، نه ظاهرگرایی افراطی و نه تأویلگرایی مطلق است، بلکه اعتدال در فهم قرآن مورد نظر است. قرآن هم ظاهر و هم باطن، هم تفسیر و هم تأویل دارد، اما تأویل هرگز نباید ابطالکننده ظاهر باشد. در مواجهه با قرآن، هرکدام از این دو نگاه افراطی و تفریطی میتواند انسان را از مسیر اصلی منحرف کند. برخی تمام مجازات قرآن را کنار میگذارند، درحالیکه برخی دیگر تنها به تشبیهات ظاهری اکتفا میکنند و دچار برداشتهای سطحی و نادرست میشوند.
برای درک صحیح قرآن، نگاه تفهمی لازم است. برخی از بزرگان علمای اسلامی این مسئله را در شمار آداب تلاوت قرآن دانستهاند. برای نمونه، امام غزالی تأکید دارد که قرآن باید بهگونهای مورد مطالعه قرار گیرد که گویا در حال نطق کردن با انسان است. این رویکرد، که از آن بهعنوان نگاه استیضاحی یاد شده، به معنای طلب فهم و کشف معانی عمیق قرآن است.
یکی دیگر از نکات مهم در این زمینه، تخلیه ذهن از موانع فهم است. امام غزالی در جلد دوم آثار خود، یکی از آداب باطنی تلاوت قرآن را رهایی از موانع فهم میداند. او در این زمینه به چهار عامل اشاره میکند که یکی از آنها مستقیماً با مسئله افراط و تفریط در فهم قرآن مرتبط است. در نهایت، آنچه اهمیت دارد این است که انسان باید با نگاهی متوازن به قرآن رجوع کند تا بتواند از هدایت آن بهدرستی بهره ببرد.
یکی از نکات مهم در فهم قرآن این است که فرد نباید تصور کند آنچه تاکنون شنیده، آموخته و از آن تبعیت کرده، تمام حقیقت قرآن است و جز آن چیزی وجود ندارد. نباید بر این برداشت تعصب ورزید و با دیدن معنای جدید، بالاتر یا متفاوت، فوراً آن را انکار کرد و مردود دانست. این نوع برخورد نیز از مصادیق افراط و تفریط در فهم قرآن است.
همین افراط و تفریط را میتوان در مسئله «تفسیر به رأی» نیز مشاهده کرد. برخی بدون رعایت ضوابط علمی و اصول فهم قرآن، بهدلخواه خود آیات را تفسیر میکنند. در مقابل، گروهی دیگر آنچنان محتاط و بسته عمل میکنند که هرگونه برداشت تازهای از قرآن را با شک و تردید نگریسته و آن را بهسادگی نمیپذیرند. این در حالی است که جاودانگی و گستردگی قرآن در این است که امکان برداشتهای نوین از آن وجود دارد، البته مشروط بر اینکه این برداشتها براساس اصول علمی و مبانی معتبر باشد. فهم قرآن اختصاص به گروهی خاص ندارد، اما در عینحال، نباید به حدی بیضابطه باشد که هرکسی بتواند بدون دانش لازم، ادعای تفسیر قرآن را داشته باشد.
در همین زمینه، مسئلهای که اخیراً در نظریات مربوط به فهم دینی مطرح شده، بحث «تغییرپذیری فهم شریعت» است. این موضوع مخالفان و موافقان خود را دارد. برخی معتقدند که دین، ثابت و تغییرناپذیر است، اما فهم انسان از دین، براساس دادههای علمی و شرایط زمانه، همواره در حال تحول است. در مقابل، گروهی باور دارند که دین نیز باید متناسب با پیشرفتهای علمی و تغییرات اجتماعی، بهگونهای تفسیر شود که پاسخگوی نیازهای روز باشد.
برای مثال، زمانی تصور میشد که زمین ثابت است و خورشید به دور آن میگردد، و برخی این برداشت را مستند به آیات قرآن میدانستند. اما با پیشرفت علم، مشخص شد که زمین به دور خورشید میچرخد و این فهم جدید، بر تفسیر برخی آیات نیز تأثیر گذاشت. یا در حوزههایی مانند ژنتیک و نظریه تکامل، بحثهایی درباره تأثیر علم بر برداشتهای دینی شکل گرفته است.
این پرسش مطرح میشود که چگونه باید بین یافتههای علمی و تعالیم دینی تعامل برقرار کرد؟ آیا علم باید در خدمت فهم بهتر دین باشد یا دین باید علم را هدایت کند؟ همچنین، در مواردی که علم و دین در ظاهر با یکدیگر تعارض دارند، باید چه رویکردی اتخاذ کرد؟ این مسائل نیازمند بحث و بررسی عمیقتری است و میتواند موضوع جلسات آینده قرار گیرد.
در نهایت، روشن است که دین و علم، هر دو نقش مهمی در شناخت حقیقت دارند و تعامل این دو، میتواند به درک بهتری از آموزههای دینی و واقعیتهای علمی بینجامد.