ایرج جنتی عطایی مردی که بلد است همیشه ما را عاشق کند
روز گذشته زادروز ایرج جنتی عطایی بود، او شاعر بسیاری از ترانههاییست که الهامبخش بودهاند و البته به متن زندگی روزمره راه پیدا کردهاند.
به گزارش سبک ایده آل، روز گذشته زادروز ایرج جنتی عطایی بود، او شاعر بسیاری از ترانههاییست که الهامبخش بودهاند و البته به متن زندگی روزمره راه پیدا کردهاند.
۱۹دیماه، زادروز ایرج جنتیعطایی بود، قله رفیع ترانهی فارسی و از پیشگامان مسیر درخشانی که با عنوان«ترانهی نوین» از آن یاد میشود. او با تکیه بر زبانی فخیم و استوار، با لحنی صمیمی و در عین حال حماسی، شیوهای خاص از ترانهنویسی و روایتگری را (در تألیفات خود، بهعنوان زبان و سازوکار شخصی) پیش گرفت که بستری شد برای خلق برخی از ارزشمندترین و خوشعیارترین آثار هنری دوران معاصر.
خالق خوشساختترین ترانههای روایی فارسی
با احترام به کارنامه رشکبرانگیز شهیار قنبری، زویا زاکاریان و اردلان سرفراز، جنتیعطایی خالق خوشساختترین ترانههای روایی فارسی است؛ ترانههایی با طرحوارههایی بهاندازه و خوشساخت، میزانسنهایی دقیق، بیانی موجز و لحنی هنرمندانه. کافیاست ترانههای «درخت»، «بنبست»، «خونه» و «ماهپیشونی» را یکبار دیگر در ذهن مرور کنید.
آثار ایرج از حیث درونمایه، صدای راستین زمانه خود هستند (دستکم، دهههای متمادی این خصوصیت را داشتهاند)، گاه زبان گویای اجتماعاند (بنبست، جنگل، همغصه)؛ گاه واگویههایی شخصی (خاکستری، کندو، برادرجان)، گاه از زبان زنی خانهدار روایت میشوند (آشپزخونه، همخونه) و گاه زبان حال مردی عاشقپیشهاند (خاتون، خورجین، شبخون). او با تکیه بر تجربیات همین طیف وسیع از شخصیتپردازی است که اینگونه ملموس آینه روبهروی تناقضات و تمایزات طبقات اجتماعی میگیرد (پرنده مهاجر)، به مسئولیتهای اجتماعی جامعه تاکید میکند (به من چه، بگو آره، بگو نه) و از عمقِ جانِ راوی مهاجرِ ترانه «از ماه تا ماهی»، از پس هزاران دغدغه و دلمشغولی، دست پرسش بر میآورد که «کجای قبله مادربزرگو رد کنم از مرز؟»
توجه شما را به دقت و ظرافت انتخابِ «مادر بزرگ» در بستر همین مصرع جلب میکنیم که خود اشارهای ضمنی به سن فرد مهاجر، خاستگاه اعتقادات مذهبی خانوادهها و شدت باورمندی ردههای سنی و نسلهای مختلف به این مقوله دارد. ترانههای ایرج، مملو از چنین ظرایفی است که پرداختن به آنها مستلزم داشتنِ مجال و مقال جداگانهای است.
پیشنهادهای تازه زبانی
زبان ایرج در ترانهها، یکدست و خوشآهنگ است؛ توجه وسواسگونه او به همنشینی و همآوایی واژگان، کمنظیر است: «سر وعدهگاه ریتم و رنگ و رقص و روشنی/ جای ترس نه! جای شک نه! جای تو نه! جای ماست». او علاوه بر ترکیبسازیهای معمول و بهرهگیری از امکانات زبان خودکار، گاه دست به قاعدهکاهی واژگانی میزند و واژهای تازه خلق میکند: «نذار از رفتنت ویرون شه جانم، نذار از خود به خاکستر بریزم/ کنار من که «وا میپاشم» از هم، تحمل کن تحمل کن عزیزم». یا در جایی دیگر: «دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هقهقم/ به من که «آخرینه»ی آوارههای عاشقم.» او گاهی با قاعدهکاهی نحوی، ساختی تازه به زبان پیشنهاد میدهد: «کسی از من تورو پرسید و من از تو، خبر خاکستر آیندهمو دادم» و گاهی استادانه واژگان دیگر زبانها را در زبان ترانه خود حل میکند: «بلیطِ یکسره، پاسپورتِ بیویزا و ترمینال/ منو «چک اینِ» پروازی به اسم مرگ در تبعید» و نیز «تمام عشقِ رو به واپسین حس، روی سکوت پرجنجال بارون/ چه واژه واژه واژه سرنگون شد، تو «اسلوموشن» گنگ خیابون.»
۴ دوره ایرج جنتی عطایی
با نگاهی گذرا به لیست بالابلند آثار منتشرشده ایرج، با مقداری تساهل – و لحاظ کردن زمان تولید تا انتشار ترانهها – میتوان سالهای ترانهسرایی او را به چهار دوره کلی تقسیم کرد:
دوره اول: همکاریهای سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹ با الهه، عارف، ضیا، گیتی، ویگن، سلی، گوگوش و… که حتی اگر گاهی هنجاری را میشکستند یا سعی در پرداخت یا تألیفی خلاقانه داشتند، از حیث درونمایه یا هماهنگی محتوا و فرم، چندان آثار پیشرو یا چشمگیری به شمار نمیآیند. «خواستگار» با اجرای مشترک ویگن و رامش یا «عمو زنجیرباف» با صدای رامش از این دستهاند.
دوره دوم: همکاریهای یک بازه پرثمر حدوداً ۹ساله او با آهنگسازانی چون بابک بیات، واروژان، فرید زلاند، پرویز مقصدی و… طی سالهای۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ که منجر به تولید دهها اثر ماندگار، پیشرو و ارزشمند در تاریخ موسیقی پاپ ایران شده و به گمان اغلب منتقدان دوران بالندگی و بلوغ هنری ترانه جنتیعطایی است، سقف، پل، بنبست، سایه و… همگی حاصل آفرینشگریهای او و همکارانش در این دوره هستند.
دوره سوم: دوره همکاریهای طولانیمدتِ پس از مهاجرت ایرج، با فرید زلاند، سیاوش قمیشی، آندرانیک و… طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۴ (پایان همکاری با خوانندههای طراز اول موسیقی پاپ)، است که آلبومهای «ستارههای سربی»، «شب نیلوفری» و «راه من» حاصل این دورهاند.
دوره چهارم: ۱۳۸۴تاکنون که دوره همکاری با خوانندگان یا آهنگسازانی جوانتر از جنتیعطایی است. آثار منتشرشده با صدا و موسیقی بیژن مرتضوی (با این توضیح که آلبوم «یه قطره دریا» ۱۳۸۲ منتشر شده است)، مهرداد آسمانی، توکا، فرهاد بشارتی، مجید کاظمی، گلشیفته فراهانی و… در این دسته قرار میگیرند و در بخش اعظم آنها جنتیعطایی فضای زبانی و روایی نسبتاً تازهای (در قیاس با آثار پیشین خود) در پیش گرفته است. این آثار از حیث اجرا و گاهی حتی از حیث کلام، به پای موفقیتهای چشمگیرِ همکاریهای او با خوانندگان طراز اول همدوره خود، نمیرسند. البته بخشی از این عدمموفقیت نیز برآمده از تفاوت توانمندی و جایگاه خوانندگان یادشده در قیاس با ابرستارههایی چون گوگوش، ابی و داریوش، نزد مخاطبان ترانه است.
این متن در ادامه میکوشد نگاهی گذرا به محتوای ترانههای جنتیعطایی در دوره سوم داشته باشد:
الف- ترانههای اجتماعی او به ۴ دسته کلی تقسیم میشوند:
۱-ترانههای روایتگر/ نظارهگر: که طی آنها شاعر با افسوس یا خشم روایتی را نقل میکند و به همین روایتگری نیز بسنده میکند: «با شما آیندگانم ای جهانسازان خشنود/ای برابرهای فردا قرن ما قرنی چنین بود» یا «وقتی تو نباشی، من به من مشکوکم، به هر گل به هر سایه روشن مشکوکم/ مشکوکم به اشک کبوتر مشکوکم، مشکوکم به خواب خاکستر، مشکوکم».
۲-ترانههای اعتراضی: دسته دیگر ترانههای اجتماعی او در سالهای ابتدایی این دوره، ترانههایی اعتراضی هستند که شاعر همتباران خویش را به فریاد کشیدن و نعرهزدنِ درد جمعیشان دعوت میکند: «اگر سرخورده ازخویشم من مغرور دشمن شاد/ برای فتح شهر خون تو را کم دارم ای فریاد» یا «نعره کن ای سرزمین جان سپردن، نعره کن».
۳-ترانههای امیدوار: این آثار نوید آیندهای روشن میدهند یا دعوتی به سوی آیندهای روشن دارند. برای نمونه ترانه «میعادگاه» (که سه اجرای ناموفق با صدای راد، داریوش و فرهاد بشارتی دارد) و در آن میخوانیم: «میعادگاه ما، انسان و آبادی/ تاریخ آینده، میدان آزادی» یا «هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد/ هنوزم میشه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد» یا «رو تن سخت درختا، بنویس و دوباره بنویس/ که شکست یک شقایق، مرگ گل، مرگ بهار نیست.»
۴-ترانههای مهاجرت: ایرج در دوره چهارم در همکاری با مجید کاظمی و در آلبوم «ایزوله» بهطور ویژه به موضوع مهاجرت/ تبعید پرداخته است اما در دوره سوم کاری نیز او ترانههایی دارد که در آنها از زبان یک مهاجر/تبعیدی به روایتگری میپردازد، ترانههای «پرسه»، «با من از ایران بگو»، «مرا به خانهام ببر» و «زیبای در زنجیر» از این دستهاند و در آنها چنین میخوانیم: «هجوم لرزه و رگبار، من و عریانی غربت/ گدارِ پشتِ سر مهلک، پناهِ پیشرو وحشت»، «برام از خاطره سنگری بساز، بید بیریشه رو شنباد میبره/ نسل بیگذشته رو خاک غریب مثل شخم کهنه از یاد میبره».
ب- دسته دیگر ترانههای جنتیعطایی، ترانههای عاشقانه او هستند که به سهدسته کلی تقسیم میشوند.
۱- ترانههایی که از غیاب معشوق میگویند: «میشکنم بیتو و نیستی، به سراغم نمیایی که ببینی/ بیتو میمیرم و نیستی تو کجایی تو کجایی که ببینی»، «لحظه در لحظه عذابه، لحظههای منِ بی تو/ تجربهکردنِ مرگه زندگی کردنِ بی تو».
۲- ترانههایی که از حضور معشوق میگویند: «تو اینجایی بگو گمشه ستاره/ بگو شب تا دلش میخواد بباره»، «دقیقهها غزل میگن وقتی سکوتو میشکنی/ قناریا عاشق میشن وقتی تو حرف میزنی».
۳- ترانههایی که فارغ از حضور/ عدمحضور معشوق به ستایش عشق میپردازند و برخیشان از لطیفترین ترانههای زبان فارسی به شمار میآیند: «برای گلدون دستات یه سبد رازقی دارم/ بهترین قلبو تو دنیا، برای عاشقی دارم» و «لبخنده تو جانمو مغلوب رویا میکنه/ انگار جهان وا میسته و ما رو تماشا میکنه». مخلص کلام آنکه نام ایرج جنتیعطایی، اعتبار ترانه و موسیقی معاصر ایران است، پرداختن به خصوصیات و ظرایف زبانی ترانههای او کاری بایسته است که مجالی وسیعتر و نگارشی دقیقتر میطلبد. آنچه نگاشته شد، فقط قطرهای است از دریای رنگین ترانههای او!
عمری ترانه
به بهانه زادروز ایرج جنتیعطایی کارنامه شش دهه ترانهسرایی او را از نگاه منتقدان و کارشناسان حوزه موسیقی بررسی کردهایم:
فرزاد نعمتی؛ خبرنگار: ایرج چه در ترانههای عاشقانه و چه در ترانههای سیاسی خود، جهانبینی جدیدی را ارائه کرد که از سویی ندای وجدان جمعی جامعه جوان ایرانی بود و از سوی دیگر نجوای نقدی معترض به ساختارهای سیاسی را به گوشهای حساس میرساند. بدینسان او در موفقترین نمونه کارهای خود، شمایلی از هنرمندی مدرن و عصیانگر را به تماشا گذاشت و بیش از آنکه هنر را به محمل ارائه تصویر انسانی منزوی یا تسلیم محیط بدل سازد یا بکوشد کلامهای کهن را در زرورق زبانی نو بپیچد، از انسانی مسئول و در عین حال برخوردار از حس و عاطفه و مهر و وطن رونمایی کرد که در خیل «شبزدهها» و در هنگامهای که «چراغا خوابیده بودن شعلهشونو باد برده بود» قلبش او را بدین رسالت رهنمون میشود که در «رگ یخبسته شب»، «نبض چراغ» باشد، «رو سایههای یخزده دست نوازش» بکشد و «تگرگ» را با «اقاقیا»، «آشتی» بدهد.
محمد نویری، ترانه سرا: زبان ایرج در ترانهها، یکدست و خوشآهنگ است؛ توجه وسواسگونه او به همنشینی و همآوایی واژگان، کمنظیر است: «سر وعدهگاه ریتم و رنگ و رقص و روشنی/ جای ترس نه! جای شک نه! جای تو نه! جای ماست». او علاوه بر ترکیبسازیهای معمول و بهرهگیری از امکانات زبان خودکار، گاه دست به قاعدهکاهی واژگانی میزند و واژهای تازه خلق میکند: «نذار از رفتنت ویرون شه جانم، نذار از خود به خاکستر بریزم/ کنار من که «وا میپاشم» از هم، تحمل کن تحمل کن عزیزم». یا در جایی دیگر: «دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هقهقم/ به من که «آخرینه»ی آوارههای عاشقم.» او گاهی با قاعدهکاهی نحوی، ساختی تازه به زبان پیشنهاد میدهد: «کسی از من تورو پرسید و من از تو، خبر خاکستر آیندهمو دادم» و گاهی استادانه واژگان دیگر زبانها را در زبان ترانه خود حل میکند: «بلیطِ یکسره، پاسپورتِ بیویزا و ترمینال/ منو «چک اینِ» پروازی به اسم مرگ در تبعید» و نیز «تمام عشقِ رو به واپسین حس، روی سکوت پرجنجال بارون/ چه واژه واژه واژه سرنگون شد، تو «اسلوموشن» گنگ خیابون.»
حسین قلیپور، پژوهشگر ترانه: دو ترانه «جنگل» و «علی کنکوری» در تابستان ۱۳۵۲ مسیر ترانههای سیاسی ـ اجتماعی ایرج را ادامه میدهند و پیوند ترانه روز ایران را با اتفاقات خیابان مستحکمتر میکنند. این مسیر در پنج سال آینده هیچگاه از قدرت ترانههای عاشقانه ایرج کم نمیکند. کارهای درخشانی نظیر «همسفر»، «قصه گل و تگرگ»، «سایه»، «خاتون» و «پوست شیر» (۱۳۵۴ گواهی بر این مدعا هستند. تصویرسازی خیلی دور، خیلی نزدیک ایرج، همکلامی باورپذیر و ملموس برای ایرانی دهه ۵۰ خلق میکند و به سرعت میان جوانان محبوب میشود و هم در عین حال وفادار به بلاغت تصویر سنت شاعری ایرانی است. این موضوع در ترانه «پل» در سال ۱۳۵۵ به اوج خود میرسد: تو رو میشناسم ای شبگرد عاشق!/ تو با اسم شب من آشنایی/ از اندوه تو و چشم تو پیداست/ که از ایل و تبار عاشقایی.
آرش افشار، منتقد ترانه: ایرج که از سال ۱۳۵۲ تا سال ۱۳۸۵ در عین پرکاری روانترین، منسجمترین و بیغلطترین ترانههای پرمخاطب موسیقی پاپ ایران را نوشته بود، با انتشار آلبوم «معجزه خاموش»/داریوش، اولین ضربه را به ما مخاطبان جدی و کارورزان ترانه وارد کرد. چهار ترانه جنتیعطایی در این آلبوم مثل آب سردی بود که بر سر داغ ما ریخته باشند. «آواز پریها» ترانه تازه او بود یا چارپارهای از دفترهای نوجوانی فروغ؟ «دلتنگم» و «ساعت شوم» اصلاً چه میگفتند؟ و چرا؟ تنها خود ترانه «معجزه خاموش» بود که سوسوی امیدی را در دلهایمان روشن نگه میداشت. شعله کمسویی که البته در سال ۱۳۸۹ و با انتشار دو آلبوم «موسیقی و من» بیژن مرتضی و «طعم رویا» مهرداد آسمانی، دود شد و به هوا رفت!
پایان بخش این مطلب مروری کوتاه کردهایم بر برخی آثار معروف ایرج جنتی عطایی:
یاور همیشه مومن
ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن / ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من
یاور همیشه مومن یک ترانه استثنایی و عاشقانه است، ساخت موسیقی این ترانه را فرید زولاند و تنظیم زنده یاد واوژان انجام داد. اردلان سرفراز دربارهی چگونگی سرودن این ترانه گفت: برای ترانهی «یاور همیشه مومن» من و آقای عطایی با هم به اداره سانسور رفتیم. به هرحال ما راهش را بلد بودیم که چطور از سانسور رد شویم. ما بسیاری اصطلاحات را جایگزین میکردیم تا شعر به مرحله اجرا برسد و این اصلا به شورای شعر رادیو ربطی نداشت. پس از آن واروژن آهنگ را شنید و بسیار پسندید. ظرف یک هفته آهنگ را ضبط کردیم و بلافاصله همانجا هم آقای «عطایی» آن را دکلمه کردند که یکی از معروفترین دکلمههای ایشان بشمار میآید.
همسفر
تو از کدوم قصهای که خواستنت عادته / نبودنت فاجعه بودنت امنیته
این ترانه برای فیلم «همسفر» به کارگردانی مسعود اسداللهی است. داستان همسفر از این قرار بود که مردی، که رئیس شرکتی است، عاطفه را اغفال کرده، اما حاضر به ازدواج با او نیست و… نکتهای که «همسفر» را ماندگار کرد، همنشینی تصویری گوگوش و بهروز با جاده و سفر و آن سکانس ماندگار موتورسواریست، در واقع همسفر نقطه عطف ویدئوکلیپهای عاشقانه در فضای فیلمفارسیهاست. ترانه هم به شکلی عمیق عاشقانه است، حتی فراتر و بالاتر از فیلم ایستاده، بیگمان.
فریاد زیر آب
ضیافتهای عاشق را، خوشا بخشش، خوشا ایثار / خوشا پیدا شدن در عشق، برای گم شدن در یار
«فریاد زیر آب» فیلمی به کارگردانی سیروس الوند با بازی داریوش اقبالی است. اینجا هم مثل همسفر با ترانهای مواجه هستیم که بالاتر از خودِ فیلم ایستاده. ترانه در انتهای فداکاری جهانش را بسط میدهد، خوشا مردن، حتی! خوشا از عاشقی مردن و از ماندگاری این متن شاید فقط باید به میزان شنیده شدن و دانلودش حتی در همین سالها اشاره داشت.