جملاتی که با نیت خیر میگوییم اما بیادبی تلقی میشوند
اگر شما هم از گفتوگوهای کوتاه روزمره وحشت دارید، تنها نیستید. بااینحال، این گفتوگوها، به گفته جف تمپل، روانشناس از دانشگاه تگزاس، گاهی فقط بدنام شدهاند.
به گزارش راهنماتو، این نوع گفتوگوهای روزمره میتوانند باعث تقویت ارتباطات و قوی نگهداشتن پیوندها در جوامع شوند.
«همه ما نیاز به دیده و شنیده شدن داریم، حتی اگر شخصی غریبه در یک کافیشاپ محلی این احساس را در ما ایجاد کند.»
اما گاهی گفتوگوهای کوتاه روزمره میتوانند مسیر اشتباهی طی کنند.
تمپل برای آنکه مثالی از این مسیر غلط بیاورد داستانی شخصی تعریف میکند:
«روزی در صف یک فروشگاه بزرگ ایستاده بودم که خانمی که ظاهر مهربانی داشت متوجه سه پسر من شد و پرسید، آیا آنها برادرند؟ وقتی جواب مثبت دادم، او پاسخ داد: اوه، ولی خیلی قیافهشون با هم فرق داره، پدرشون یک نفر بوده؟»
«بعد از این گفتوگو سکوت آزاردهندهای ایجاد شد و من تلاش کردم بهترین پاسخ ممکن را بدهم. من مطئنم که فقط سعی داشت مؤدب باشد و درباره فرزندان من نظر محبتآمیزی بدهد اما پرسش او همه روزهایی که برای بچهدار شدن تلاش میکردم، روابط گذشته و سایر موضوعات بیادبانه را در ذهن من تداعی کرد.»
مشکل همین است: گاهیاوقات گفتوگوهای کوتاهی که هدفشان رعایت ادب بوده، پایانی بیادبانه دارند و حتی باادبترین و مهربانترین آدمها هم میتوانند این اشتباه را مرتکب شوند. نگرانی از اینکه نکند گفتوگوی کوتاه شما دیگری را آزار دهد، ممکن است باعث شود که به کل از شروع گفتوگو یا حرف زدن با دیگران پرهیز کنید.
اما گفتوگوی کوتاه مهارت ارزشمندی است و با یادگیری چند رهنمون ساده میتوانید از عهده آن بربیایید.
هی، شما دو تا کی بچهدار میشوید؟
منظور شما: من شما دو نفر را دوست دارم و فکر میکنم والدین خوبی میشوید. خیلی هیجانزدهام روزی پدر و مادر شدنتان را ببینم.
آنها میشنوند: کی بالاخره با هم صمیمیتر میشوید؟ هنوز حامله نشدی؟ آیا من میتوانم بخشی از تصمیم شخصی و بسیار خصوصی شما باشم؟
جولیا، ۳۴، ساله از جورجیا، میگوید: «به عنوان زوجی که به تازگی عروسی کردهایم، من و همسرم این جمله را زیاد میشنویم و حس شرمندگی و ناامنی به ما دست میدهد. من سنم بالاتر است و حس میکنم باید به دیگران اثبات کنم که هنوز توان باروری دارم. راهحل من اجتناب از حضور در جمعهای خانوادگی است.»
تمپل میگوید: «هیچ راهحل مودبانهای برای طرح این پرسش وجود ندارد زیرا با اینکه نیت شما خیر است، اما به شما ربطی ندارد. ضمنا بچهدار شدن فاکتورهای دیگری دارد که ممکن است شما از آن بیخبر باشید. ممکن است زوجی مشکل باروری، مشکل مالی یا هر مشکل دیگری داشته باشند که مانع از بچهدار شدنشان میشود. خیلی کوتاه، مطرح کردن این پرسش یکی از بزرگترین خطاهای ادبی است.»
به جایش بگویید: شما دو نفر زوجی عالی هستید و من هیجانزدهام ببینم آینده برای شما چه طرحهایی دارد. برنامهتون برای آینده چیه؟
این پرسش یک پرسش باز است که به طرف شما اجازه میدهد تصمیم بگیرد که چه چیزهایی را درباره برنامههای شخصیاش میخواهد با شما به اشتراک بگذارد. این برنامهها میتوانند برنامه بارداری یا چیزهای دیگری مثل تحصیلات یا برنامههای شغلی باشد.
واقعا اهل کجایی؟
منظور شما: موضوع متفاوتی دربارهات حس کردم و کنجکاوم بیشتر دربارهات بدانم.
آنها میشنوند: خیلی متفاوت به نظر میرسی، نباید اهل اینجا باشی.
لئو پاتریک، ۲۸ساله، اهل میشیگان میگوید: «من در کره جنوبی به دنیا آمدم و والدین سفیدپوستم من را وقتی خیلی کوچک بودم به فرزندی قبول کردند و در آمریکا بزرگ شدم. اما چون شبیه به کرهایها هستم، مردم مرتب از اینکه انگلیسی را خیلی خوب حرف میزنم، شگفتزده میشوند. و وقتی میگویم اهل میشیگان هستم با تعجب میگویند: نه! واقعا اهل کجایی؟» این پرسش به من حس بیگانه و دیگری بودن و تعلق نداشتن به اجتماع میدهد.
به جایش بگویید: از ملاقات با شما خوشوقتم، کمی بیشتر درباره خودت برایم بگو.
نکته اصلی گفتوگوهای کوتاه یافتن اشتراکات است نه ارضای حس کنجکاوی. بنابراین پرسشهای باز به شما کمک میکند تا طرف مقابل را بشناسید.
خیلی خوشگل و باهوشی ـ چرا کسی توی زندگیات نیست؟
منظور شما: فکر میکنم خوشگل و باهوش و ایدئالی.
آنها میشنوند: کسی دوستت داره؟ چه ایرادی داری که هنوز ازدواج نکردی؟
تکرار کنید: به ما ربطی ندارد. این محدودهای است که هرگز نباید وارد آن شوید. رابطه موضوعی کاملا شخصی است. ضمنا باید درباره پرسشهای جنسیتزده بسیار محتاط باشید. یک نسخه برای همه کار نمیکند.
به جایش بگویید: هم زیبایی و هم باهوش و من تحسینت میکنم! چه اتفاقات تازهای در زندگیات افتاده؟ وقتی سوالات شخصی میپرسید باید بسیار محتاط باشید زیرا دیگران حس میکنند که شاید نیت بدی داشته باشید.
خسته به نظر میرسی! خوبی؟
منظور شما: نگرانتم و میخواهم مراقبت باشم!
آنچه میشنوند: واضحه که یه چیزی شده و همه هم متوجه میشن.
تمپل میگوید، دریافت دیگران از این پرسش تا حد زیادی بستگی بدارد به بافتی که این پرسش در آن مطرح میشود. برای مثال اگر به دوستی صمیمی میرسید که در حال خاراندن پیشانی و آه کشیدن است، پرسیدن این سوال ایرادی ندارد. اما مطرح کردن این پرسش در مقابل کارمند فروشگاه یا یک همکار دور، شما را قضاوتکننده و مهاجم نشان میدهد.
میشل، ۴۴ساله از یوتاه، میگوید: «هر وقت آرایش ندارم، یکی پیدا میشود که بپرسد مریضی یا خستهای؟ من به طور طبیعی چشمهای پف کرده دارم و این اذیتم میکند اما چه کار میتوانم بکنم؟ لطفا این سوال را انقدر نپرسید.»
به جایش بگویید: «چه خبر بود امروز؟ فقط میخوام بدونی که به فکرت هستم.» راههای بسیار زیادی هستند که میتوانید نگرانی و حس مراقبتتان به اشخاص را نشان دهید، بنابراین تا میتوانید این پرسشها را باز نگه دارید. اجازه بدهید دیگران خودشان به شما بگویند چه حسی دارند و بعد بر مبنای پاسخی که میدهند، به آنها واکنش نشان دهید.»
به نظر میاد [فلان ایراد در بدن یا چهره] اذیتت میکنه. چه اتفاقی افتاده؟
منظور شما: خیلی زخم بزرگی است! احتمالا داستان جالبی دارد و من دوست دارم بشنوم.
آنچه میشنوند: این زخم روی بدنت خیلی مشخص است و مردم را آزار میدهد.
پاتریک میگوید: «به دلیل عمل شکاف کام در کودکی، در قسمت فوقانی لبم زخمهایی دارم. خودم درباره این زخمها میدانم. به خودم میگویم که اغلب مردم متوجه نمیشوند، بنابراین وقتی کسی میپرسد: «وای خدای من، چه اتفاقی برات افتاده؟»، فکر میکنم که همه واقعا به این زخم خیره میشوند.
کنجکاوی نسبت به زخمها، خطوط حاملگی، تفاوت اعضای بدن یا هر چیز دیگری که نگاه مردم را جذب میکند، طبیعی است اما پرسشگری درباره اتفاقی که به این زخمها منجر شده، روش مؤدبانهای برای صحبت کردن از معلولیتها نیست. صبر کنید تا خودشان درباره این موضوعات صحبت کنند. شاید بعضی با صحبت کردن درباره زخمها، جراحیها و معلولیتهایشان راحت باشند و دیگران نباشند. باید به هر دو دسته احترام بگذارید.
لطفا در برخورد با زخمها و معلولیتها چشمهایتان را گشاد نکنید و به آنها خیره نمانید. چون وقتی زبان بدنتان درست نباشد، مهم نیست که چقدر کلامتان مودبانه باشد.
به جایش بپرسید: «زخم جالبیه. اگر دوست داشته باشی من دوست دارم داستان این زخمو بدونم!» با اینحال بهتر است که هیچ چیز نپرسید و اجازه بدهید که خودشان سفره دلشان را باز کنند. اما اگر حس میکنید رابطه نزدیکی دارید، ایرادی ندارد که یک پرسش کوتاه و باز بپرسید. اما فرضیهسازی و قضاوت نکنید.
چرا نگرانی؟ آرام باش، طوری نیست
منظور شما: دلم نمیخواهد ببینم که استرس داری! برای من اهمیت داری و میخواهم مطمئن باشم که حالت خوب است.
آنچه میشنوند: نگرانیهایت مسخره است و فکر میکنم که پیاز داغش را زیاد کردهای.
تمپل میگوید: «گفتن این جمله که نگران نباش، در هیچ زمانی در تاریخ، باعث نشده فرد نگران، دیگر نگران نباشد.» این نوع پرسشها احساسات واقعی و طبیعی انسانها را بیاعتبار جلوه میدهند و به طریقی در زمره گسلایتینگ (پدیده چراغ گاز) قرار میگیرند که انگشت اتهام را به سمت اشخاص میگیرند. درواقع این پرسش به آنها میگوید که اشتباه میکنند و باید احساسشان را تغییر دهند.
به جایش بگویید: بگو نگران چی هستی؟ دوست دارم بشنوم. خیلی اوقات دیگران فقط به کسی نیاز دارند که حرفشان را بشنود نه اینکه توصیهای به آنها بکند یا تلاش کند اوضاع را درست کند. سعی نکنید با مثبتاندیشی مسموم اطرافیانتان را عصبانی کنید و به جایش گوشی همدل داشته باشید.
سخت کار کردن یا به سختی کار کردن؟ قاه قاه
منظور شما: میخواهم درباره شغلتان گفتوگوی کوتاهی داشته باشم و این مورد خیلی بامزه است، نه؟
آنها میشنوند: تو تنبلی و اصلا کارت را درست انجام نمیدهی.
لطیفه گفتنها و چشم غره رفتنها در گفتوگوهای کوتاه شغلی رایج هستند. درست است که شوخطبعی یخ رابطه را باز میکند اما میتواند برداشت غلطی در ذهن مخاطب به جای بگذارد. به دنبال نوع خاصی از شوخطبعی باشید یا به کل آن را کنار بگذارید.
به جایش بگویید: میخواهی یک لطیفه مسخره بشنوی؟ و بعد یک لطیفه خنک تعریف کنید، مثل اینکه «میدونی چرا ماهیها توی دریا دست نمیدن؟ چون دستاشون خیسه!». هر کسی به این لطیفهها نمیخندد ولی لااقل از کاربردن لطیفههای آزاردهنده خودداری کردهاید. راهحل دیگر، کلا در محیط کاری لطیفه نگویید.
خیلی خوب شدی، وزن کم کردی؟
منظور شما: خیلی عالی هستی و مشتاقم بدانم که چه تغییری کردی.
آنچه که میشنوند: باید وزن کم کنی تا بهتر به نظر برسی.
نظر درباره وزن هیچ وقت نظر درستی نیست، حتی در مورد نزدیکترین اعضای خانواده. تمپل میگوید: «جوامع اهمیت سنگینی به وزن میدهند و استانداردهای زیبایی وابستگی زیادی به عدد روی ترازو دارند.»
به جایش بگویید: خیلی خوشحال به نظر میرسی. چه اتفاق تازهای این روزها برات رخ داده؟ اصلا درباره وزن صحبت نکنید. اگر دوست داشته باشند که درباره تغییر وزنشان با شما صحبت کنند، حتما این کار را میکنند و بعد شما میتوانید پرسشهایتان را در این مورد از آنها بپرسید.
خیلی خوبه که هنوز شما دو تا با هم هستید، پس چرا عروسی نمیکنید؟
منظور شما: شما خیلی بانمکین و دوست دارم که ازدواج کنید.
آنچه میشنوند: دارم رابطه شما را قضاوت میکنم و به شما درباره ازدواج فشار میآورم و شما باید زودتر ازدواج کنید.
به جایش بگویید: شما زوج دوستداشتنیای هستید. چه ماجراجوییهایی در آینده میخواهید داشته باشید؟ این پرسش به آنها امکان میدهد که اگر بخواهند درباره اهداف بزرگشان، از سفر شغلی تا نامزدی و ازدواج، با شما صحبت کنند
خیلی ناراحتکننده است، آخه چرا مردن؟
منظور شما: خیلی ناراحتم که خبر مرگ عزیزانت را میشنوم و کنجکاوم بدانم چه اتفاقی افتاده است.
آنچه میشنوند: لطفا یکی از غمانگیزترین لحظات زندگیات را شرح بده تا حس کنجکاوی من ارضا شود.
اینکه بخواهیم بدانیم فردی به چه دلیل از دنیا رفته، طبیعی است اما پرسیدن از علت مرگ هیچ کمکی به بازماندگان نمیکند. وقتی مرگ رخ میدهد، اولین کاری که باید بکنید حمایتگری است. حتی اگر مرگ بر اثر خودکشی رخ داده باشد.
به جایش بگویید: قلبم از شنیدن این خبر شکست. میتوانم در حال حاضر کمک خاصی بکنم؟ مطمئن باشید که اگر خانواده متوفا بخواهند که علت مرگ را بدانید، حتما با شما به اشتراک میگذارند. در غیراینصورت، فقط پیام تسلیت بفرستید و سوالی نپرسید.
خیلی داغون شدی نه؟ حتما قلبت شکسته!
منظور شما: درباره فقدانی که در زندگی تجربه کردی شنیدم و متأسف شدم.
آنچه میشنوند: باید به خاطر این غم بزرگ به شکل خاصی رفتار کنی.
تمپل میگوید: «وقتی شخصی فقدانی عظیم را تجربه میکند، از مرگ عزیزان تا شکست عشقی یا حتی از دست دادن یک حیوان خانگی، احساسات پیچیدهای را تجربه میکند. شاید غمگین نباشد اما خشمگین یا در انکار باشد و هیچکدام از این احساسات غلط نیست. پرسش از احساس واقعی آنها، باعث میشود احساس کنند که به شکل غلطی سوگواری میکنند.»
به جایش بگویید: از فقدانی که تجربه میکنی، متأسفم. چطور میتوانم کمک کنم؟ میتوانم برایت قهوه یا ناهار درست کنم؟ در این شرایط واژگان کم میآورند، صرف پذیرفتن اینکه واژگانتان قاصرند، کفایت میکند که طرف مقابل شدت همدلی شما را احساس کند.
چرا هیچی نمیخوری؟ گرسنهات نیست؟
منظور شما: نگرانم که هیچی نمیخوری و میخوام مطئن شم که حالت خوبه.
آنچه میشنوند: من لقمههایت را میشمارم و در حال قضاوت کردنت هست.
نظر دادن درباره غذا نخوردن، حساسیت غذایی و نخوردن غذایی خاص، درست نیست و مهم نیست چگونه بپرسید، اغلب دریافت درستی از این پرسشها نمیشود. به خصوص اگر کسی دچار اختلال تغذیه یا بیماری باشد، پاسخ به این پرسشها برایش دشوار میشود.
فرد بزرگسال درباره وقت و نوع و چگونگی غذا خوردن خودش تصمیم میگیرد و دیگران را زیر ذرهبین نمیگذارد.
به جایش بگویید: خوشحالم که اینجایی، اگر چیزی نیاز داری فقط بگو. درباره عادتهای غذایی آدمها نپرسید و به جایش درباره کارهایی که در آن لحظه با هم انجام میدهید، بپرسید.
سرطان داری؟ تو یک مبارزی!
منظور شما: خیلی نحیفی و مو نداری، حتما بیماری.
آنچه میشنوند: من خیلی واضح بیمار به نظر میرسم و تقلایم با این بیماری کاملا واضح است.
بگذارید همین اول نکته مهمی را بگوییم، خیلی از آدمها «کچلی» را معادل سرطان میگیرند اما شرایط بسیار زیادی هست که ممکن است به کچلی فرد منجر شود. خیلیها هم دوست دارند برای تنوع و خوشگذرانی از کلاهگیس یا کلاه استفاده کنند.
باز هم کنجکاوی طبیعی است اما این مورد را هم در زمره پرسشهایی بگذارید که به شما ربطی ندارد.
تمپل میگوید: «ضمنا بسیاری از آدمهایی که واقعا سرطان دارند دوست ندارند برچسب جنگجو یا مبارز بخورند. زیرا همه فکر نمیکنند که آنها در حال مبارزه هستند؟ بعد وقتی کسی میمیرد چه؟ منظور این است که خوب مبارزه نکرده؟»
به جایش بگویید: این روزها چطوری؟ تمپل میگوید، اگر طرف شما فردی کاملا غریبه است، اصلا درباره وضعیت سلامتیاش نپرسید. اما اگر دوستی صمیمی یا یکی از نزدیکان است، میتوانید درباره سلامتی یا حسی که در آن لحظه دارند بپرسید و به آنها فرصت بدهید که هر مقداری که میخواهند را با شما به اشتراک بگذارند.