زنان ایرانی چه میپوشیدند؟
ایران در عصر صفوی، همانند بخش عمدۀ اعصار پیش و پس از آن، سرزمینی با تنوع بالای فرهنگی و دینی بوده است. رشد تجارت و شکوفایی صنعت، افراد و گروههای مهاجر مانند تجار و صاحبان حرف و صنایع و اروپاییان را به سوی ایران میکشاند. با اعلام رسمی شدن مذهب شیعه، ایران همچنان تنوع فرهنگی و دینی خود و رواداری نسبت به خارجیان و مهاجرانی را که برای فعالیتهای اقتصادی در ایران حضور داشتند حفظ کرد.
به گزارش سبک ایده آل، تنوع و رنگارنگی ایران عصر صفوی در اسناد، بهویژه سفرنامهها و طراحیهای سیاحان و سیاستمدارانی که از ایرانِ آن دوره بازدید کردهاند، بهخوبی نمایان است، همچنین تنوع و وجود انواع لباس و سربند در پوشش زنان. برخی پژوهشگران معتقدند که زنان طبقات بالای اجتماع به واسطۀ پایگاه اجتماعی خود محدودیتهای بیشتری را تحمل میکردند، حال آنکه زنان معمولی از آزادی و تحرک بیشتری برخوردار بودند. تصویر کردن زنان بیروبنده و نقاب و با لباسهای زیبا و لطیف در سنت نقاشی و مینیاتور عصر صفوی رواج داشت.
اولئاریوس (۱۳۶۳: ۲۸۷) دربارۀ وضعیت پوشاک زنان در دوران شاه صفی مینویسد: «لباس زنان نازکتر از مردان و مانند آنها گشاد است و به بدن نمیچسبد. زنان هنگام عبور از گذرگاههای عمومی نمیگذارند صورتشان دیده شود و از سر تا قوزک پا را به وسیلۀ چادر میپوشانند و شکافی از آن را بر صورت خود باز میگذارند که بهزحمت از پشت آن میتوانند بیرون را ببینند.»
اما همین سیاحان مثلاً در مورد زنان ارمنی و یهودی گزارش متفاوتی به دست میدهند. کارری مینویسد: «زنان ارمنی غالباً زیبا و ملیحاند و در پی زیبایی تصنعی نیستند. سر خود را با چارقد کتانی سفید میپوشانند و گوشههای آن را زیر چانۀ خود محکم میکنند. اغلب یک رشته گیسو دارند که توی کیسۀ کوچکی از مخمل سیاه روی شانۀ خود میاندازند.» تاورنیه (۱۳۳۶) در مورد لباس زنان ارمنی مینویسد: «زنان ارامنه نیمتنۀ چسبانی بیآستین شبیه نیمتنۀ مردان دربر مینمایند و سرشان در یک پارچۀ نازک پیچیده است که دو سر آن را روی زنخدان گره میزنند.»
هرچند پژوهشگران معتقدند که «در این دوره، روبنده و جوراب به پوشاک عمومی زنان افزوده شد» (ضیاءپور، ۱۳۴۷ : ۱۶۵)، نمیتوان استفاده از چادر و روبنده را به کل جامعۀ زنان ایران در عصر صفوی تعمیم داد. از سوی دیگر و با استناد به سفرنامۀ شاردن، ظاهراً رنگ چادر متداول در این دوره سفید بوده است. بهطورکلی، به نظر میرسد سیاست شاهان صفوی نسبت به زنان تاحدی متفاوت و متکثر بوده است. درحالیکه شاه طهماسب را فردی متعصب میدانند که سختگیریهایی در مورد حضور زنان در جامعه اعمال کرد، شاه عباس اول برخلاف نیای خود تاحدی به زنان آزادی عمل داد. در عصر سلطنت وی، به غیر از همسران رجال کشوری که از محدودیتهای اجتماعی در رنج بودند، زنان سایر طبقات جامعه از آزادی اجتماعی نسبی برخوردار بودند. زنان در تماشای چراغانی، آتشبازی و جشنهای شبانه حضور داشتند و حتی یک یا چند شب به چراغانی و آتشبازی زنان اختصاص داشت. به فرمان شاه عباس اول، در سال ۱۰۱۸ قمری، چهارشنبۀ هر هفته منحصراً به گردش زنان در چهارباغ و سی و سه پل اصفهان اختصاص یافت تا بتوانند با روی گشاده و بینقاب به تماشا و تفریح بپردازند (فلسفی، ۱۳۵۸: ۹۱۹).
در باب پوشش زنان و حضورشان در اجتماع در عصر صفوی چند نکته قابل تأمل است. نخست آنکه شاهان و دولتها در این عصر سیاست لزوماً یکدستی در قبال زنان نداشتند و دورههای سختگیری گاه تساهل و مدارا به دنبال داشت. دوم آنکه عاملیت زنان و راهکارها و روشهایشان برای حضور راحتتر در اجتماع باید در تحلیلها لحاظ شود. میدانیم که زنان شبکههای دوستی و صمیمیت قدرتمندی ایجاد میکردند که بعضاً بر پایۀ خواهرخواندگی بود. آقا جمال خوانساری، آخوند درباری عصر صفوی، کتاب عقاید النساء را در اعتراض به جمعهای زنان نوشت و به مردان و بهویژه دربار صفوی نسبت به رهایی زنان هشدار داد. در عقاید النساء میخوانیم که زنان بهراحتی انواع مراسم جشن و سرور و حتی مراسم دینی ابداعی برگزار و با مردان بهویژه کسبه و دستفروشان ارتباط برقرار میکردند. نکتۀ دیگر آنکه جامعۀ عصر صفوی جامعهای بود دارای مهاجر و تکثر بالای دینی و فرهنگی که اعمال قوانین بازدارندۀ یکسانساز را برای حاکمیت دشوار میکرد.
ناصرالدینشاه: شیفتۀ عکاسی
در سالهای سلطنت ناصرالدینشاه قاجار، دوربین عکاسی پیشرفته موسوم به داگرئوتیپ که قابلیت استفادۀ تجاری داشت در فرانسه ابداع شد. ناصرالدینشاه، که فردی کنجکاو و علاقهمند به هنر و تکنولوژی مدرن بود، این دوربین را اندکی پس از ابداع وارد ایران کرد و علاقهاش به این هنر و صنعت در حدی بود که عکاسخانهای هم در کاخ سلطنتی برپا ساخت. ثمرۀ ورود زودهنگام عکاسی به ایران صدها هزار عکس تاریخی است که آرشیوی غنی و ارزشمند را تشکیل میدهد که بررسی ابعاد مختلف زندگی ایرانیان در عصر قاجار را ممکن میسازد.
همچنان که گردشگران و سیاستمداران فرنگی اقدام به ثبت ایرانِ عصر قاجار از دریچۀ دوربین کردهاند، عکاسان و گردشگران و سیاستمداران ایرانی نیز از ثبت تصویری ایران در آن عصر غافل نماندهاند. یکی از ابعاد قابل توجه زندگی اجتماعی ایرانیان که در عکسها، طراحیها و همینطور اسناد نوشتاری ثبت شده پوشش زنان ایرانی است. مطالعه و بررسی این منابع تصویر رنگارنگی از زنان عصر قاجار به دست میدهد. برخلاف کلیشههای رایج بهویژه در رسانهها که زن ایرانی عصر قاجار را عمدتاً پیچیده در چادرچاقچور نشان میدهند، در عکسهای عصر قاجار زنان را با لباسها و سربندهای متنوع میبینیم، جهانی از رنگ و طرح که نشان از تنوع فرهنگی این سرزمین در عصر قاجار دارد.
زن ایرانی به روایت دوربین
از افرادی که تصاویر متعددی از زنان و دختران ایرانی ثبت کردهاند، میتوان به آنتوان سوروگین اشاره کرد که ظاهراً تبار گرجی داشت و بعدها شهروندی ایران و لقب خان را به دست آورد. علیخان والی از صاحبمنصبان عصر قاجار نیز مجموعهای غنی از عکسهای تاریخی از خود به یادگار گذاشته است. آلبوم عکسهای توصیفی علیخان والی شامل شرح سفرها، فعالیتها و مأموریتهای حکومتیاش در نواحی شمال غربی کشور، احوال مردم و افراد خانواده، مکانهای شهری و روستایی و حوادث زمان خود است. آلبوم حاوی تعداد کثیری عکس فردی و گروهی از اقشار مختلف مردم مثل ایتام، راهبهها، زنان روستایی، دانشآموزان، نظامیان، اشراف، مأموران دولتی، روحانیون، زنان صوفی و دیگران است. به این تصاویر باید اسناد نوشتاری و سفرنامهها را نیز اضافه کرد. برای نمونه، دکتر فوریه پزشک مخصوص ناصرالدینشاه که به اندرونی سلطنتی نیز راه داشته توصیفات قابل تأملی از پوشش زنان سلطنتی به دست میدهد.
اولین نکتۀ جالب توجه در این عکسها و گزارشها تنوع پوشش زنان ایرانی است. متأسفانه تمرکز مطالعات مرتبط با عصر قاجار بر مراکز شهری با محوریت تهران بوده است. همچنین مطالعات استعماری شرقشناسانی که به دعوت دولت نوظهور پهلوی به ایران آمدند، به همراه تبلیغات منفی گستردۀ رژیم پهلوی علیه قاجار بهمثابۀ سلسلهای ناکارآمد، معمولاً بر نمایش بدن پوشیدۀ زن بهعنوان نماد انحطاط و عقبماندگی استوار بود. این دست مطالعات و جریانهای رسانهای به تثبیت تصویری یکسانسازی شده از زن عصر قاجار بهعنوان موجودی محبوس در چادرچاقچور و فاقد عاملیت در تقریباً کل قرن بیستم کمک کرد، تصویری که سایۀ آن هنوز بر مطالعات تاریخی زنان سنگینی میکند.
اما این تصویر سیاه به مدد اسناد و بهویژه عکسهای تاریخی تا حد زیادی قابل بازنگری و اصلاح است. نخست به بررسی چادرچاقچور بهعنوان پوشش متعارف زنان در فضاهای عمومی میپردازیم. باید دانست که چادرچاقچور پوشش مرسوم زنان شهری بود. مؤلفههای اجتماعی ـ اقتصادی متعددی بر کیفیت پوشش زنان شهری تأثیر میگذاشت. پایگاه اجتماعی یکی از مهمترین آنها بود. لباس مورد استفادۀ طبقات ثروتمند معمولاً از الیاف و پارچههای گرانبها تهیه میشد. ابریشم، انواع پارچههای زربفت و تافته تولید کارگاههای ایرانی و بعدها با ورود پارچههای خارجی انواع ماهوت، اطلس، ابریشم و مخمل وارداتی در لباس زیر و رو و چادر زنان طبقات مرفه بهکار میرفت. جالب آنکه چادرچاقچور این زنان که از پارچههای گرانبها مثل اطلس و تافته تهیه میشد لزوماً مشکی نبود و از رنگهای دیگری مانند بنفش، آبی لاجوردی و حتی سبز برای چادر استفاده شده است. در میان طبقات بلندپایه و اشراف که منزلت و شأن اجتماعی امری محوری بود، باید و نبایدهای بیشتری بر رفتار زنان مترتب بود، حال آنکه زنان طبقات متوسط و بهویژه فقیر بیپرواتر بودند و به واسطۀ خرید مایحتاج روزانه یا فعالیت اقتصادی حضور بیشتری در جامعه داشتند و باید و نبایدهای پوشش و معاشرت با مردان غریبه را کمتر رعایت میکردند. بینینگ یادآور میشود که «زنان طبقات فقیر شهری و روستایی برای گفتوگو کردن با بیگانگان چندان وسواسی نداشتند و تعداد زیادی از زنان طبقۀ متوسط هم به آن اندازه که انتظار میرفت خجالتی و کمرو نبودند» (Binning, 1857: 393). چهرۀ فعال و پرجنبوجوش زنان سادۀ عامی در زندگی روزمره در نوشتههای اولین داستاننویسان مدرن نیز بازتاب یافته است. صادق هدایت از نویسندگان اواخر عصر قاجار و عصر پهلوی در آثارش مانند علویه خانم، آبجی خانم و توپ مرواری تصویری قابل توجه از حیات این زنان و آمال و آرزوها و حتی کجرویهایشان به دست میدهد. این موارد در عکسهای باقیمانده نیز به چشم میخورد.
از پایگاه اجتماعی که بگذریم، حداقل چهار مؤلفۀ مهم دیگر بر پوشش زنان تأثیر میگذاشتند: سبک زندگی روستایی و عشایری، مذهب، قومیت و وضعیت تأهل. باید دانست که قاطبۀ جمعیت ایران که اقتصادش مبتنی بر کشاورزی بود روستانشین بودند. آبراهامیان (۱۳۹۳، ۱۳۷۷) اشاره میکند که ۸۰ درصد جمعیت ایران در این سالها و در آستانۀ ورود به دوران مدرن در روستاها یا به صورت کوچرو زندگی میکردند. «ده الی بیست درصد جمعیت در شهرها سکونت داشتند» (مارتین، ۱۳۸۷: ۳۵). در جوامع روستایی و ایلیاتی، حجاب به معنی چادر و روبنده و تفکیک جنسیتی تقریباً فاقد معنا بود.
از یاد نبریم که جامعۀ ایران جامعهای با تکثر مذهبی بود و پیروان دیگر مذاهب لزوماً از هنجارهای زنان شیعۀ شهری مانند استفاده از چادرچاقچور پیروی نمیکردند. برای نمونه، عکسهای متعددی از زنان یهودی، ارمنی و زرتشتی ثبت شده که آنها را در انواع لباسها و با سربندهای متفاوت نشان میدهد. در مناطق شمال غربی ایران بهویژه اطراف ارومیۀ فعلی، تعداد قابل توجهی روستای آشورینشین وجود داشت که لباسها و سربندها و حتی کفشهای خاص خود را داشتند. تنوع قومیتی ایران نیز معمولاً خود را در تنوع پوشش نشان میداد. هزاران قاب از مناطق روستایی و عشایری در عصر قاجار ثبت شده که زنان را در انواع پوششهای محلی و غالباً آراسته با جواهرات و زیورآلات مختلف نشان میدهد. در این تصاویر، لباسهایی که زنان در فعالیتهای روزانه بر تن دارند به مراتب سادهتر و راحتتر از لباسها و سربندهایی است که در مهمانیها و مراسمی مانند جشن عروسی و مراسم رقص استفاده شده است.
وضعیت تأهل نیز میتوانست تفاوتهای ظریفی میان پوشش و سربند زنان شوهردار و دختران ایجاد کند. برخی از این تفاوتها (مانند استفاده از شکلی از حلقه زیر روسری برای زنان شوهردار ترکمن) همچنان در لباسهای محلی زنان قابل مشاهده است. عامل دیگری که تاحدی میتوانست بر نوع پوشش زنان تأثیر بگذارد حرفه و پیشۀ آنها بود. در برخی مشاغل مانند خوانندگی و نوازندگی و روسپیگری، پوشش زنان تاحدی با پوشش متعارف متفاوت بود، از جمله در استفادۀ بیشتر از عناصر تزیینی و لباسهای کوتاهتر.
خرابی مملکت و زنان رویپوشیده
جنبش دموکراتیک مشروطه نهتنها نقطۀ عطفی در تاریخ سیاسی، بلکه در تاریخ اجتماعی و اقتصادی عصر قاجار به شمار میرود که روند تحولات اجتماعی را تاحدی سرعت بخشید. بسیاری از مشروطهخواهان در آن سالها خواهان ایجاد تغییرات در ساختار سیاسی و برپایی یک نظام پارلمانی بودند که قدرت شاه را محدود میکرد و به نمایندگان برگزیدۀ مردم اختیار تصمیمگیری میداد. با این حال، نقطۀ قوت مشروطه را باید تلاش برای ایجاد اصلاحات اجتماعی دانست. مشروطهخواهان و روشنفکران اصلاحات سیاسی را بدون ایجاد تغییرات اجتماعی ناممکن میدانستند. از همین رو، از نخستین روزهای جنبش، زنان و مردان مشروطهخواه بهبود وضعیت زنان و بهویژه اصلاح پوشش زنان شهری را مطرح کردند.
زهرا خانم ملقب به تاجالسلطنه یکی از دختران ناصرالدینشاه و از شاهزادگانی بود که بهسرعت تحت تأثیر ایدههای دموکراتیک و مترقی جنبش مشروطه قرار گرفت. وی که با مشروطهخواهان به مکاتبه و بحث و تبادل نظر میپرداخت، بخشی از آرای سیاسی ـ اجتماعی خود بهویژه درخصوص وضعیت زنان ایران را در زندگینامۀ خودنوشتش منعکس کرده است. تاجالسلطنه که ساکن پایتخت بود و در کودکی با یک ازدواج سنتی به عقد پسر سردار اکرم از خانوادههای اشراف و بلندپایۀ عصر قاجار درآمده بود، در سالهای جوانی به همراه همسرش برای مأموریتی چندساله راهی آذربایجان شد. زهرا خانم مشاهداتش را در مسیر سفر ثبت کرده و به پوشش زنان و رابطۀ میان زن و مرد توجه ویژهای نشان داده است. او که در مسافرت تبریز، در تمام طول راه، زن و مرد را در دهات مشغول کار با یکدیگر دیده است مینویسد: «چون روی ایشان (زنان) باز است، همدیگر را خودشان انتخاب میکنند و همیشه خوشبخت و شادکام زندگی میکنند.» وی چنان شیفتۀ مناسبات جنسیتی و رهایی زنان در میان روستاییان و غیرشهرنشینان شده که مینویسد: «صد هزار برابر، اخلاق دهاقین و صحرانشینان بهتر از اخلاق مردمان شهری است» (خاطرات تاجالسلطنه، ۱۳۶۲: ۱۰۲).
در آن سالهای گذار و تغییر و تحول اجتماعی که تاجالسلطنه مینویسد: «خرابی مملکت و بداخلاقی و بیعصمتی و عدم پیشرفت تمام کارها به واسطۀ حجاب زن است» (همان: ۱۰۱)، میرزادۀ عشقی، پروین اعتصامی و ایرج میرزا از دیگران روشنفکران و ادیبان نیز منتقد روبندۀ زنان شهری بودند و این نقد را در نوشتهها و سرودههایشان بازتاب دادهاند. برخی مانند تاجالسلطنه و ایرج میرزا معتقد بودند که پوشیده بودن روی زنان منجر به گسترش فحشا و جرایم جنسی میشود.
روشنک نوعدوست، فعال مدنی و روزنامهنگار، را میتوان دومین کنشگری دانست که توجه ویژهای به زنان روستایی داشت و از فعالان حقوق زنان میخواست که به جای فریفته شدن با «نقش و نگار و رنگ و روغن ظاهری تمدن اروپایی که آنها را طرفدار بعضی اصلاحات سطحی در اوضاع زنان شهری کرده است» (نوعدوست، ۱۳۹۰: ۹۷)، توجهی به «اوضاع اکثریت فراموششدۀ نسوان» داشته باشند (همان: ۹۹). مراد نوعدوست از اکثریت زنان همان زنان روستایی و غیرشهرنشین است که همچنان قاطبۀ جمعیت ایران را تشکیل میدادند. وی در روزنامهاش پیک سعادت نسوان در باب وضعیت این زنان قلم میزد: «این اکثریت بزرگ زنان دیگر احتیاجی به آن اصلاحات سطحی و ظاهری ندارند و شرکت در کار و انجام سختترین مشاغل باعث شده است که بدعتهایی که در شهر برای زنان قائل شدهاند در دهات مراعات نشود» (همان: ۱۰۰). مقصود نوعدوست از بدعتها همان سختگیری و تنگنظری در باب پوشش و شیوۀ لباس پوشیدن زنان شهری است. مشارکت گسترده در فعالیتهای اقتصادی و ساعتها کار طاقتفرسای یدی در مزارع و نگهداری از رمه، در کنار فعالیتهای روزانۀ خانگی مانند پخت نان و تهیۀ فراوردههای لبنی، مستلزم استفاده از پوششی نسبتاً سبک و راحت بود که مانع تحرک و فعالیت بدنی زنان نشود. از سوی دیگر، با وجود ارتباطات متعدد سببی و نسبی که اعضای جماعات روستایی و عشایری را به هم پیوند میداد، مفهوم روی پوشیدن در این سبک زندگی محل چندانی از اعراب نداشت.
پس از ورود فرهنگ مد به معنی اروپایی آن به جامعۀ شهری از طریق مجلات مد اروپایی و وفور خیاطخانههایی که لباس به سبک فرنگی میدوختند و مغازههایی که پارچه و لوازم اروپایی مانند کفش، دستمال دست، دستکش، کلاه و حتی ابزار انواع شینیون و زیورآلات موی سر را ارائه میدادند، زمینه برای رواج لباسهای اروپایی در میان اقشار خاصی از جامعه بهویژه طبقات مرفه و اشراف فراهم شد. با اجرای پروژۀ مدرنیزاسیون رضاخانی، روند تغییر و تحول پوشش در ایران خصوصاً در میان شهرنشینان سرعت بیشتری گرفت، هرچند انواع و اقسام پوششهای محلی یا لباس اقلیتهای دینی تا مدتها به حیات اجتماعی خود ادامه دادند.
***
بهطورکلی حجاب و پوشش، مانند هر امر اجتماعی دیگری، پدیدهای پیشینهدار است. حجاب تاریخچهای دارد و نمیتوان تصویری یکدست از وضعیت پوشش و حجاب زنان در ایران ارائه داد. ایران بهمثابۀ یک واحد سرزمینی همواره متکثر و چندفرهنگی و چندمذهبی بوده است. در بسیاری از مواقع آنچه زنان بهعنوان پوشش سر بهکار میبردند، بیش از آنکه ستر و حجاب باشد، شکلی از سربند و بخشی از پوشش آنان بود. به قرینۀ آن نیز انواع کلاه و سربند و دستار در میان مردان ایرانی رایج بود. بسیاری از اوقات سربند نشانۀ قومیت و حتی وضعیت تأهل افراد بود. همچنین شکل حجاب و پوشش زنان نهتنها در دورههای مختلف، بلکه در مکانها و جغرافیاهای مختلف فلات ایران نیز همواره متفاوت بوده است. به همین ترتیب، درجات مختلفی از سختگیری یا تساهل و مدارا در مورد زنان در میان گروهها و جماعتهای مختلف ایرانی وجود داشت. بهرغم آنکه دولتهای ایران از دورۀ صفوی به این سو شیعهمذهب بودند، از آنجا که یک خوانش رسمی مبتنی بر فقه شیعه وجود نداشت، علما و فقها نظرات متفاوتی داشتند و اغراق نیست اگر بگوییم دهها تفسیر از فقه وجود داشت؛ و این تکثر به شکلی به ایجاد سطحی از رواداری در جامعه کمک میکرد. به استناد گزارشهایی مانند گزارشهای پلیس تهران، نرخ خشونت علیه زنان (حتی روسپیها) بسیار پایین بود. برای نمونه، در گزارشهای پلیس تهران مربوط به سالهای ۱۳۰۵-۱۳۰۳ هجری قمری (۱۲۶۷-۱۲۶۵خورشیدی)، هیچ موردی از خشونت و ضرب و شتم شدید زنان یا قتل ناموسی به دلایلی مانند پوشش نامناسب ثبت نشده است.
از سوی دیگر، چنانکه پیشتر نیز بحث شد، عاملیت زنان و استراتژیهای آنان مسئلهای بسیار مهم است که پژوهشگران کمتر به آن توجه کردهاند. مورگان شوستر که از حضور چشمگیر و فعالانۀ زنان در انقلاب مشروطه و بهویژه تواناییشان در سازماندهی فعالیتهای مختلف و انجمنهای سری شگفتزده شده بود در کتابش اختناق ایران (۱۳۴۴) مینویسد: «زنان ایران از ۱۹۰۷ به بعد، با یک جهش، مترقیترین (اگرنه رادیکالترین) زنان جهان شدهاند. زنان محجبۀ ایران، که با تجربهای ناچیز یکشبه آموزگار، روزنامهنویس، مؤسس باشگاههای زنان و سخنگو در مباحث سیاسی شدند، کاری کردند که نهضت زنان در غرب دهها و شاید صدها سال برای انجام آن وقت صرف کرده بود.»
اما اظهار نظر شوستر از منظر روششناسی چندان معتبر و قابل دفاع نیست. از آنجا که هیچ تحول اجتماعی «یکشبه» رخ نمیدهد، مشارکت گستردۀ زنان در جنبش مشروطه را باید حاصل عاملیت آنان و روشهایشان برای تداوم حیات اجتماعی در بلندمدت دانست. همانطور که اشاره شد، مؤلفههای اقتصادی مانند حضور گستردۀ زنان در کار کشاورزی و دامداری نیز که نیازمند سطح بالایی از تحرک و راحتی بدن بود در نوع پوشش زنان روستایی و عشایر تأثیر جدی داشت. بنابراین، در تحلیل وضعیت پوشش زنان در ایران، باید پوشش را پدیدهای سیال و تاریخی در نظر گرفت که همواره موضوع تغییر و بازنگری بوده است. یکسانسازی پوشش زنان ایرانی بهمثابۀ الزامی اعتقادی که همواره در میان تمام اقوام و گروههای دینی ساکن ایران اجرا میشده است، تنها به معنی ارائۀ تفاسیر فراتاریخی و عدول از ملاحظات روششناختی است.