مرگ انسانیت: در زندان مخوف صیدنایا چه گذشته است؟ +فیلم

زندان صیدنایا مخوف ترین زندان دوران حکومت بشار اسد است که در روزهای گذشته تصاویری باورنکردنی از آن منتشر شده است.

حکومت ۵۳ ساله خانواده اسد روز یکشنبه با ورود شورشیان هیئت التحریر الشام به دمشق و فرار بشار اسد به روسیه پایان یافت. در میان بیم و شادی‌های ناشی از سقوط حکومت اسد و آینده سوریه، تصاویری از یک زندان مخوف منتشر می‌شوند که خشم و اندوه را بر هر احساس دیگری مسلط می‌کنند. زندان صیدنایا جایی بود که حکومت سابق سوریه از آن برای ترساندن مردم و مخالفان استفاده می‌کرد. در این زندان چه گذشته است که زندانیانش حتی از آزادی هم می‌ترسند؟

میراثی تاریک و مرموز

زندان صیدنایا که در ۳۰ کیلومتری شمال دمشق قرار دارد، حدود ۱.۴ کیلومتر مربع وسعت دارد. طبق گزارشی که در سال ۲۰۲۲ (۱۴۰۱) توسط «انجمن زندانیان و مفقودان زندان صیدنا» ADMSP منتشر شد، تلاش‌ها برای ساخت این زندان از سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) آغاز شد. دولت سوریه زمین‌های محلی را مصادره و به وزارت دفاع واگذار کرد تا زندان ساخته شود. ساخت این زندان از سال ۱۹۸۱ (۱۳۶۰) آغاز شد و در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) پایان یافت. اولین زندانیان نیز در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) وارد این زندان شد.

با وجود شهرت وحشتناک این زندان، اطلاعات زیادی درباره فعالیت‌های آن در دسترس نیست. سازمان‌های غیردولتی هرگز اجازه دسترسی به این زندان را نداشته‌اند، زیرا بازدیدها نیازمند تأیید پلیس نظامی و اطلاعات نظامی بوده است. ازاین‌رو، اطلاعات موجود عمدتاً از شهادت‌های زندانیان سابق و نگهبانان به دست آمده است.

در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶)، عفو بین‌الملل با استفاده از مدل‌سازی سه‌بعدی و بر اساس شهادت ۸۴ بازمانده، نقشه‌ای از این زندان ترسیم کرد. ایمرک الوین (Aymeric Elluin)، مسئول امور تسلیحات و درگیری‌های عفو بین‌الملل فرانسه، اعلام کرد: «ما برای ساخت تصویری دقیق از فعالیت این زندان به خاطرات صوتی زندانیان سابق متکی بودیم»،

این مدل‌ها ساختاری را نشان دادند که به‌طور خاص برای «ایزوله کردن» و «ترساندن» زندانیان طراحی شده بود. شکنجه سیستماتیک و ناپدیدسازی اجباری در این زندان رایج بود.

پیش‌درآمدی بر واقعیت زندان صیدنایا

«در صیدنایا بازجویی انجام نمی‌شود.» عفو بین‌الملل در گزارشی چنین نوشت و ادامه داد: «شکنجه برای کسب اطلاعات نیست، بلکه هدفشان تحقیر، تنبیه و خوار کردن زندانیان است. آن‌ها بدون توقف مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند، در حالی که هیچ اعترافی نمی‌تواند نجاتشان دهد.»

براساس یافته‌های عفو بین‌الملل، زندان صیدنایا شامل دو ساختمان اصلی بود که ظرفیت نگهداری ۱۰ تا ۲۰ هزار زندانی را داشت. زندانیان بر اساس وضعیت خود تفکیک می‌شدند. ساختمان «سفید» مخصوص نظامیانی بود که به جرم‌هایی مانند قتل، سرقت، فساد یا فرار از خدمت دستگیر شده بودند. در مقابل، ساختمان «قرمز» به بازداشت‌شدگان امنیتی اختصاص داشت – غیرنظامیان و نظامیانی که «به بهانه ابراز عقیده، فعالیت‌های سیاسی یا اتهامات ساختگی تروریسم» بازداشت شده بودند.

تاریخچه‌ای از نقض سیستماتیک حقوق بشر

گروه‌های حقوق بشری و بازماندگان، زندان صیدنایا را به عنوان «اردوگاه مرگ» توصیف کرده‌اند. جایی که رژیم بشار اسد خشونت خود را به طور کامل در آن اعمال کرده است، به ویژه پس از اعتراضات بهار عربی که از سال ۲۰۱۰ آغاز شد.

این اعتراضات در سال ۲۰۱۱ به سوریه رسید. مردم خواستار اصلاحات سیاسی و پایان حکومت استبدادی خانواده اسد شدند. اما سرکوب خشونت‌آمیز رژیم آغاز شد و صیدنایا به یکی از مراکز اصلی بازداشت، شکنجه و اعدام تبدیل گشت.

براساس گزارش عفو بین‌الملل، بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵، حدود ۵ هزار تا ۱۳ هزار نفر عمدتاً با حلق‌آویز شدن اعدام شدند. «اعدام‌ها به طور منظم، معمولاً در روزهای دوشنبه و چهارشنبه انجام می‌شد.» یکی از مسئولان عفو بین‌الملل توضیح داد: «مقامات اعدام‌های دسته‌جمعی را در زیرزمین ساختمان قرمز پس از محاکمه‌هایی نمایشی که بیش از سه دقیقه طول نمی‌کشید، اجرا می‌کردند. قربانیان مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند، حلق‌آویز می‌شدند و به طور مخفیانه دفن می‌شدند.»

فراتر از اعدام‌ها و شکنجه‌ها، ناپدیدسازی‌های اجباری نیز با تاریخ تاریک این زندان پیوند خورده است. از سال ۲۰۱۱، سازمان ملل تخمین زده است که بیش از ۱۰۰ هزار سوری ناپدید شده‌اند. خانواده‌ها در رنج و بی‌خبری از سرنوشت عزیزانشان مانده‌اند. بسیاری از این افراد، گمان می‌رود که زمانی در صیدنایا بازداشت بوده‌اند.

شکنجه زندانیان چگونه بود؟

به نوشته الجزیره، حکومت سوریه از تکنیک‌های مختلفی برای مجازات مخالفان واقعی یا خیالی استفاده می‌کرد. آن‌ها زندانیان را شلاق می‌زدند، از خواب محروم می‌کردند و با شوک الکتریکی شکنجه می‌کردند.

مردان و زنان را معمولاً برهنه می‌کردند، چشمشان را می‌بستند و حتی مورد تجاوز قرار می‌دادند.

علاوه بر این، سه روش شکنجه به‌طور خاص در سوریه بدنام شدند، چراکه به معنای واقعی کلمه، کمر زندانی را «می‌شکستند»:

اولین روش به نام «صندلی آلمانی» (German chair) شناخته می‌شد. در این روش، نگهبانان زندانی را روی صندلی می‌نشاندند و او را به سمت عقب خم می‌کردند تا زمانی که ستون فقراتش بشکند.

روش دوم به نام «قالیچه پرنده» (flying carpet) بود. قربانی را روی تخته‌ای چوبی و تاشو قرار می‌دادند. نگهبانان دو طرف تخته را بلند می‌کردند و زانوها و سینه زندانی را به هم نزدیک می‌کردند تا درد شدیدی در ناحیه کمر ایجاد شود.

در نهایت، نگهبانان زندانیان را به نردبانی می‌بستند و نردبان را برمی‌گرداندند تا قربانی از پشت به زمین بیفتد و این کار را بارها و بارها تکرار می‌کردند.

زندان صیدنایا در فردای سقوط اسد

خبرنگار گاردین پس از سقوط حکومت اسد و ورود شورشیان به زندان صیدنایا به آنجا رفت و آنچه را دید اینگونه روایت کرد: راهپیمایی‌ای که تنها با نور چراغ‌های تلفن همراه روشن شده بود، از دروازه‌های مجموعه زندان عبور کرد. این دروازه‌ها تا پیش از آنکه شورشیان کنترل زندان را در اوایل روز یکشنبه به دست بگیرند، تنها ورود را تضمین می‌کردند و خروجی در کار نبود. خانواده‌ها دور آتش‌هایی که در محوطه زندان روشن شده بود، جمع شدند تا گرم بمانند و همزمان چشمشان به درهای زندان بود تا شاید چهره‌ای آشنا از میان افرادی که آزاد می‌شدند، ببینند.

شورشیان تلاش می‌کردند مانع ورود مردم به داخل زندان شوند و برای هشدار تیر هوایی شلیک می‌کردند، اما جمعیت بدون توجه به این هشدارها به جلو هجوم می‌آورد.

در داخل زندان، مردم در این مجموعه پیچیده و تو در تو به این‌سو و آن‌سو می‌رفتند و از سلولی به سلول دیگر سرک می‌کشیدند. آن‌ها به دنبال هر سرنخی بودند که نشان دهد عزیزان و دوستانشان کجا هستند. هدفشان پیدا کردن بخش زیرزمینی مخفی بود که به آن «بال قرمز» (red wing) می‌گفتند، چرا که بیم آن می‌رفت زندانیان در این بخش از گرسنگی یا خفگی جان بدهند.

احمد الشنین، در حالی که در راهروی زندان جستجو می‌کرد، گفت: «سه نفر از خانواده من ناپدید شده‌اند. به ما گفته‌اند چهار طبقه زیرزمین وجود دارد و مردم دارند آن پایین خفه می‌شوند، اما نمی‌دانیم کجاست.»

ساختار زندان طوری طراحی شده بود که حس گم‌شدن و بی‌مکان بودن را القا کند. در مرکز آن یک راه‌پله مارپیچ قرار داشت که از طبقه همکف به نظر بی‌پایان می‌رسید. این راه‌پله با میله‌های فلزی محاصره شده بود و پشت این میله‌ها، درهای بزرگ و یک‌شکل وجود داشت که به سه بخش مختلف زندان منتهی می‌شد. شورشیان می‌گفتند هر بخش به یک نوع شکنجه خاص اختصاص داشت. هیچ پنجره‌ای به دنیای بیرون وجود نداشت.

روز یکشنبه، مردم در اطراف راه‌پله فلزی پرسه می‌زدند و از درهایی مختلف وارد و خارج می‌شدند، اما همیشه به مرکز بازمی‌گشتند. حتی شورشیان نیز اطلاعات چندانی نداشتند. یکی از آن‌ها بالاخره نقشه‌ای پیدا کرد و جمعیت دور او جمع شدند تا به این نقشه نیم‌متری و خطوط ناخوانای آن خیره شوند.

سلول‌های تنگ و شلوغ پر از پتو و لباس‌هایی بود که زندانیان هنگام آزادی ناگهانی توسط شورشیان در همان روز رها کرده بودند. برخی از دیوارها حفره‌های عمیقی داشتند که نشان می‌داد زندانیان اضافی در آنجا نگهداری می‌شده‌اند. روز یکشنبه ویدیوهایی از آزاد کردن زنان زندانی منتشر شد. این زنان ابتدا باور نمی‌کردند واقعاً آزاد شده‌اند و نیاز به تشویق داشتند تا بیرون بیایند.

طبق گزارش گروه‌های حقوق بشری، سلول‌های باریک که بیشتر از چند متر عرض نداشتند، بیش از یک دوجین نفر را در خود جای می‌دادند، به طوری که حتی جایی برای دراز کشیدن وجود نداشت و این در حالی بود که صدای جیغ و فریاد زندانیانی که در حال شکنجه بودند، در راهروها می‌پیچید.

بازماندگان گفتند که نگهبانان قانون «سکوت مطلق» را در زندان اجرا می‌کردند. اگر زندانیان نمی‌توانستند حرف بزنند، حداقل می‌توانستند بنویسند. دیوارهای سلول‌ها پر از پیام‌های دست‌نویس بود. یک پیام نوشته بود: «دیگر بس است، فقط مرا ببر.»

در کاغذی دیگر که روی زمین پیدا شد و پاره و لگدمال شده بود، شرح مرگ یک زندانی نوشته شده بود. به نظر می‌رسید یکی از زندانیان دیگر که می‌خواسته مرگ دوستش را مستند کند، آن را نوشته باشد.

یادداشت توسط یک زندانی ۶۳ ساله به نام محمد عبدالفتاح الجاسم امضا شده بود. او نوشته بود که شاهد سقوط زندانی دیگری بوده که هنگام تشنج سرش به دیوار برخورد کرده است. او یک شماره تلفن روی یادداشت نوشته بود تا کسی که آن را پیدا می‌کند، تماس بگیرد. خبرنگار گاردین با آن شماره تماس گرفت، اما کسی پاسخ نداد.

در آشفتگی ناشی از فرار زندانیان، خانواده‌ها مدارک موجود را برای یافتن عزیزانشان با خود بردند. تمام دفترچه‌های ثبت اسامی، پر از نام و جزئیات دیگر، از زندان بیرون برده شدند و گروه‌های مختلف مردم دور هم جمع می‌شدند تا ببینند آیا کسی را می‌شناسند. گروه‌های حقوق بشری هشدار دادند که این مدارک باید به‌صورت منظم حفظ شوند تا سرنوشت حدود ۱۳۶,۰۰۰ نفری که توسط حکومت اسد دستگیر شده‌اند، مستند شود.

در جایی از داخل زندان، صداهایی به گوش رسید و مردم شروع به دویدن کردند. کسی دری را شکسته بود و گفته بود که از زیرزمین صدایی شنیده است. جنگجویان شورشی برای آرام کردن جمعیت فریاد می‌زدند، در حالی که صدها نفر به سمت صدا هجوم می‌آوردند. آن‌ها کارشان را شروع کردند و صدای برخورد بیل با قفل آهنین در آن قلعه فلزی طنین‌انداز شد.

روز دوشنبه، گروه دفاع مدنی سوریه که با نام «کلاه‌سفیدها» شناخته می‌شود، در بیانیه‌ای اعلام کرد که «ما به عملیات تجسسی در زندان صیدنایا خاتمه دادیم چون هیچ شواهدی از وجود سلول‌های مخفی و زیرزمینی یافت نشد». آن‌ها به مردم هشدار دادند که امیدوار نباشند، چراکه شایعات و اطلاعات نادرست در حال گسترش است.

انجمن زندانیان و مفقودان زندان صیدنایا نیز در بیانیه‌ای تایید کرد که «آخرین زندانی زندان صیدنایا دیروز، ۸ دسامبر ۲۰۲۴ (۱۸ آذر ۱۴۰۳)، ساعت ۱۱ صبح به وقت دمشق آزاد شد. هیچ حقیقتی در مورد حضور زندانیانی که زیر زمین گرفتار شده‌اند وجود ندارد و اطلاعات موجود در برخی گزارش‌های خبری نادرست است.»

برای بسیاری، صیدنایا آخرین امید برای یافتن عزیزان ناپدیدشده بود. یامن العلای، یک جوان ۱۸ ساله از حومه دمشق که در حال ترک صیدنایا بود، گفت که از زندانی به زندان دیگر می‌رود تا عمویش را که در سال ۲۰۱۷ ناپدید شده بود، پیدا کند.

او گفت: «امروز رسیدیم و گشتیم، اما چیزی پیدا نکردیم. آن‌هایی که در بال قرمز هستند، هنوز پیدا نشده‌اند.» العلای قول داد که صبح بازگردد.

هم‌زمان با رفتن مردم از صیدنایا در اواخر شب، هزاران نفر دیگر همچنان از دمشق می‌آمدند. مردی که وارد می‌شد، از دیگری که بیرون می‌رفت پرسید: «کسی را پیدا کردی؟ کسی جدید بیرون آمد؟» مرد پاسخ داد: «نه، اما امیدوارم فردا پیدا کنیم.»

منبع: حرف مرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا