کلثوم از مازندران، قاتلی که با خونسردی شوهرانش را میکُشَد!
حالا دیگر میشود گفت که «کلثوم» زن ۵۶ساله اهل روستای ملک آباد مازندران دومین زن قاتل زنجیرهای تاریخ ایران است
کلثوم در یازده سالگی برای اولین بار ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج دختری بود که حالا خودش زندگی مستقلی دارد. چند سال بعد شوهر دوم هم فوت کرد. کلثوم به همین ترتیب به طور مرتب ازدواج کرده و هربار شوهرانش به دلایل مختلف فوت می کرده اند. او با ۱۳ مرد ازدواج کرده است. این مطلب روایت هولناک دومین زن قاتل زنجیرهای ایران است.
کلثومِ مهربان، این گونه تبدیل به یک قاتل شد
بگذارید روایتهای مختلفی که دهان به دهان میان مردم میچرخد را با هم مرور کنیم. اهالی میگویند کلثوم فقط یک شوهر عقدی داشت که شوهر اولش بود و از او یک دختر و پسر داشت. بهگفته آنها، زندگی با او و مشکلات و سختیها، از کلثوم موجود بیرحمی ساخته بود که دیگر نمیتوانست آن را تحمل کند و برای همین تصمیم گرفت شوهرش را از سر راهش بردارد. برایش مهم نبود که بعد از ارتکاب اولین قتل آن هم در ۳۶ سالگی، چه بلایی سر دختر و پسرش میآید.
مسموم کردن بهترین راهی بود که از نظر خودش، هیچکس به آن مشکوک نمیشد. شوهرشکه به خانه آمد، قرصها را داخل شربت ریخت و مرد بیخبر از همه جا، شربت مرگ را سرکشید اما چند دقیقه بعد حالش بد شد و روی زمین افتاد: «کلثوم کمکم کن… دارم میمیرم.» اما کلثوم مثل یک غریبه، با چشمانی یخزده و بیروح بالای سر شوهرش ایستاده بود و با لذتی عجیب، جان کندن او را تماشا میکرد
کلثوم خانم به دنبال شکار ۸۰ سالههای مایهدار!
کلثوم خانم قرص فشار خون را به تعداد زیاد در ظرف آب، حل کرده و در نهایت اقدام به خفه کردن این پیرمرد ۸۲ساله کرده است. گزینه های کلثوم افراد متمول مالی و مسن بودند که به عنوان همسر صیغهای با آنها ازدواج میکرد. گزینههایش افراد متمول و با سن حدود ۷۵ تا ۸۰ به بالا بودند و در شهرهایی مثل ساری، نکا، محمودآباد و قائمشهر این قتلها اتفاق افتاده است. در گزینه آخر نیز مهریه این زن ۵۰۰ میلیون تومان اعلام شده. کلثوم بعد قتل مهریهاش را طلب میکرده!
آه از آن هیولای پنهان شده پشت آن چهره معصوم
همه به اتفاق می گویند: «عکسش را که می بینید واقعا قیافه خاصی نداشت، چهارشانه، قوی هیکل و یغور بود اما شیرین زبان و زبان باز. دلسوز و مهربان و واقعا شبیه یک انسان محجوب!
این روایت اولین قتل کلثوم است…
«وقتی ۱۱ ماه از زندگی آنها گذشــت یک روز که فردای شب یلدای ســال ۸۱ بود؛ با من تماس گرفته و گفتند که پدرت بیمار است و در بیمارستان بستری شده است. وقتی خودم را نزد پزشک پدرم رســاندم به من گفت که آیا پدرت قرص مصرف می کند که من گفتم نه. بعد از دو سه روز که پدرم در بیمارستان بســتری بود بالاخره مرخص شد و به خانه آمد. همســرش و یکی از خواهرانم از او پرستاری می کردند. تا اینکه خواهرم برای کاری بیرون از خانه رفت و وقتی برگشت دیده بود که همسر پدرم در حال شیون است و بر ســر و روی خود می کوبید و میگفت پدرتان تمام کرد.
«حالا بعد از ۲۲ ســال راز جنایت خاموش کلثوم فاش شده و خانواده مقتول بعد از این همه سال متوجه شده اند که این زن قاتل پدرشان است: حالا به قتل پدرمان اعتراف کرده و گفته که به پدرم الکل صنعتی و قرص داده است. بعد زمانی که خواهرم از خانه بیرون رفته یک حوله روی دهان پدرم گذاشته و او را به قتل رسانده است»
سال ۹۲، باز هم قرص و باز هم بالشت
ایشان وقتی همسر پدرم شد بعد از یکی دو هفته پدر ۶۵ساله من تشنج میکند. که دوستم به ما اطلاع داد پدرم سکته مغزی کرده است. در واقع پدرم ۱۲ خردادماه سال ۹۲ عقد کرد و ۱۳ تیرماه تشییع جنازه پدرم بود. بعد پدرم مرخص شد اما او باز هم اقدام به قتل می کند و حالا اعتراف کرده به پدرم باز قرص داده و بعد بالش روی دهان پدرم گذاشته و او را خفه کرده. «دختر مقتول دربــاره اخلاقیات قاتل می گوید: »بسیار خانم آرام، ریلکس و خوشزبانی بود. حتی به او مامان میگفتیم. اصلا کســی او را میدید فکر میکرد فرشته است کســی باورش نمیشد قاتل باشد! او چهل سکه طلا مهرش بود. بعد از فوت پدرم او حقوق پدرم را گرفت و امضا داد مهریه را گرفته است.
دو ماه ازدواج به قیمت یک یخچال و یک ماشین لباسشویی
ازدواج آقا اسماعیل و کلثوم تنها ۲ ماه دوام آورد: «پدرم همیشــه برای نماز صبح با صدای موذن مسجد بیدار میشد و نمازش را در مسجد محله میخواند. امکان نداشت در عمری که از خدا گرفته بود حتی یک بار نماز صبحش قضا شود. اما چند روز بعد از ازدواج بــرای نماز صبح خواب مانده بود. وقتی به او سر زدیم دیدیم که خیلی بیحال بود. هنوز دو ماه از ازدواج پدرم با این خانم نمیگذشــت که پدرم فوت کرد. همان شب اول که پدرمان را به خاک سپردیم میگفت باید مهریه من را بپردازید! مهریهاش ۱۲ ســکه بود. این زن فقط تا سومین روز بعد از فوت پدرمان صبر کرد! بعد در ازای مهریه ۶ میلیون تومان پول از ما گرفت،یخچال و ماشین لباسشویی خانه پدرمان را هم برداشت و از خانه رفت.
پی نوشت: در تهیه این مطلب از رشته توئیت مرجان لقایی، روزنامه جام جم و بخشهایی از یک مطلب در روزنامه هفت صبح کمک گرفته شده است