استایل نوید محمدزاده و ترانه علیدوستی در یک روز عجیب بارانی
در رخوت سینمای نیمهخاموشِ این روزها که نه خبری از اکران فیلمهای مهم است و نه اشتیاقی از سوی تماشاچیان برای سینمارفتن، نسخهای از فیلم «تفریق» وارد بازار شده و نگاهها را به خود جلب کرده است.
این اطلاعات اولیه، حرفهای زیادی درباره استایل شخصیتهای فیلم برایمان دارند. طراحی صحنه، باران مدام میبارد و قصد واگویهکردن رازی را دارد از یک سو و طراحی خوب لباس شخصیتها از طرف دیگر به ایجاد جو و فضای درست داستان کمک زیادی کردهاند. هرچند که تفریق ضعفهای فراوانی دارد اما در زمینه بازیها، طراحی شخصیتها و لباس هنرپیشهها امتیازات مثبتی میگیرد.
فرزانه
فرزانه مربی رانندگی است و فیلم با نمایی از آموزش او به یکی از شاگردانش شروع میشود. آنها در ترافیک سختی اسیر شدهاند. بارش بارانی عجیب که انگار ابرهایش از جای دیگری کنترل میشوند هم شهر را به هم ریخته است. استایل فرزانه که با بازی خوب ترانه علیدوستی حس رخوت، درگیری عصبی و بیحوصلگی را بهخوبی به نمایش میگذارد، منطبق با زنی از طبقه اقتصادی نهچندان مناسب است که در زندگی مشکلات فراوانی را تجربه میکند؛ مشکلاتی که اگرچه برخی بهطور مستقیم نشأتگرفته از طبقه و اقتصاد حاکم بر زندگیاش نیست اما گویای اثرپذیری شدید از وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی هستند. شخصیت ترانه علیدوستی یا فرزانه با مقنعه، خسته و بیآرایش و با رنگهایی از طیف مرده و تیره (مشکی و قهوهای) تصویر درستی از وضعیت زنانی را به نمایش میگذارد که فرزانه نماینده آنها است. در سکانس اول، دوربین از میان خودروهای پرتعدادِ اسیر در ترافیک راه به درون ماشین آموزشگاه رانندگی پیدا میکند و انگار میخواهد از همان شروع، یادآور شود که این قصه جنایی و رمزآلود اگرچه لفافهای از سورئالیسم را به خود پیچیده اما روایتگر آدمهایی است از همین اجتماع که تفاوتی میان آنها و دیگران وجود ندارد. بهعبارت دقیقتر، اگرچه ظاهر اثر هیچکاکوار تداعیگر داستانی عجیب و فراواقعی است اما شخصیتها و مسیر داستان سمبلوار در پی روایت بخشی از زندگی ایرانی است و بس. فرزانه با مدل موهای آشفته، رنگهای تیره لباس و سبک پوشش نامرتبی که هیچگاه نشانگر توجه به ظاهرش نیست، نماینده زنان رخوتزدهای است که در لایههای مختلف زندگی ایرانی با چالشهای گوناگون روبهرو هستند. حتی زمانی که قرار است در مطب پزشک برای درمان وضعیت روحیاش اقدام شود، اسیر شرایطی است که طبیعت و اجتماع به او حقنه کردهاند (او باردار است و نمیتواند تا زمان زایمان، قرصهای اعصابش را مصرف کند). موهای فِر، لباسهای بافتنی که بیشتر از بافتهای دیگر منسوجات حالت نامرتب دارند و رنگهای قهوهای، مشکی، سورمهای و آن مقنعه نامرتب در سکانس اولیه، همگی راوی شخصیت خسته، عصبی، اسیر در شرایط غیرقابلتغییر و ناکام فرزانه را دارند.
جلال
جلال با بازی نوید محمدزاده همسر فرزانه است. او که مرد منعطف و خوبی به نظر میرسد، با استایلی از رنگهای خنثی و دلگیر در فیلم ظاهر میشود. جلال بهاندازه محسن که چیزی شبیه دوقلو یا همزاد او است، خوشپوش و آراسته جلوه نمیکند. او به واسطه شرایط زندگیاش آشفته است و در تکاپو. اینها در قالب ویژگیهای ظاهریاش بهخوبی دیده میشوند؛ طراح لباس برای او استایل لایهلایه و نامرتبی را در نظر گرفته که از خوشپوشی دور است. شاید عناصر پوششی او آنچنان جای بحث نداشته باشند اما یادآور نوعی بیتوجهی به مقوله پوشش هستند و چنین چیزی باتوجه به شرایط زندگی و طبقه اقتصادی-اجتماعی جلال کاملا طبیعی است. هرچند که جلال نمونه و نسخه بهتری از محسن است که نماینده واضحی از مردان در جامعهای مردسالار (شاید بهتر باشد بگوییم زنستیز) را به تصویر میکشد اما تلاشهای او برای همراهی با فرزانه و حتی بیتا در بستر سیاهی از تبعیض روان در روزگار زندگی زن ایرانی راه به جایی نمیبرند و در نهایت هم قربانی میشود.
بیتا
ترانه علیدوستی بهخوبی از پس بازی در دو نقش برآمده است. او کاملا بر اجرای زندگی دو زن متفاوت تسلط دارد. زمانی که ترانه را در نقش بیتا میبینیم، با زن آراستهای روبهرو هستیم که کاملا مرتب است؛ مدل موهای به عقب جمعشده، آرایش جزئی و مرتب، روسری و شالی که همیشه با نظم روی سرش قرار گرفته و مانتو و پالتویی با دوخت تمیز، رسمی و مرتب. او هم رنگهای دلمرده و تیره به تن دارد و با کیفی دستی که معمولا بهشکلی رسمی و جدی به دست میگیرد، نماینده طیف دیگری از زنانگی ایرانی است. بیتا که برخلاف اسمش اصلا یگانه نیست و همتایان پرشماری از جمله فرزانه دارد، اسیر در زندگی زناشویی کسلکنندهای است که همسر تندخو و مردسالارش رقم زده است. در نمایی از فیلم، شاهد برگزاری مهمانی در منزل او هستیم و بیتا از همکاران همسرش پذیرایی میکند؛ او تنها زن جمع است و از لابهلای مهمانان مذکر میگذرد و به آنها سرویس میدهد. بیتا اگرچه از وضعیت زندگیشان رضایت ندارد اما مانند تمام زنان ایرانی با سکوت، ایثار و تلاش برای خواباندن غائلهها تلاش میکند که اوضاع را در سایه مدیریت کند. حتی بازشدن کورسوی امیدی در زندگیاش (پیداشدن همزاد محسن یعنی جلال و همراهیهای او با بیتا) هم به تلخی منجر میشود.
محسن
محسن مرد مستبد و بداخلاقی است که با ظاهری اتوکشیده دیده میشود. او ترنچکتی به رنگ دلمرده به تن میکند و برخلاف پیراهن بسیار سفیدش، سیاهیهای شخصیتش از تمام چهرههای دیگر حاضر در فیلم بیشتر است. او مرتب است، درصد قابلتوجهی از تفرعن و خودکامگی را بروز میدهد و نماینده تمامعیاری از مردان در جامعه ایرانی است. در نهایت هم ماجرا تحت استیلای او به پایان میرسد. محسن جلال و همسرش را روانه دنیای دیگر میکند و مستبدانه، نقش تازهای برای فرزانه تعریف میکند. به خواست او، بعد از مرگ جلال و بیتا، فرزانه در نقش بیتا و مادر فرزند محسن به زندگی ادامه میدهد؛ این نقش از سوی هیچکس حتی فرزند بیتا و جلال پذیرفته و باور نمیشود و نمودی است از تکرار زندگی زن ایرانی در اجبار برای پذیرش نقشهایی که به او دیکته میشود. نه فرزانه و نه بیتا در این روایت درک میشوند. هردو قربانیاند و حتی جلال که گویا نرمخوتر از محسن است و داعیه کمک دارد، زندگی این زنان را عمیقا بهسمت و سوی آرامش نمیبرد.
بازیگران دیگر
تفریق اثر جذابی است که جای کار و ارتقای زیادی داشته است. پوشش هنرپیشهها در این فیلم بسیار مطلوب انتخاب شده و نمره خوبی میگیرد. هنرپیشههای دیگر هم استایلهای مناسبی دارند. این موارد را به یاد بیاورید: پسربچه با آن نگاههای نگرانی که انگار دیگر به مرز بیتفاوتی نزدیکاند، پدر جلال با لباسهایی تیره که حتی پیش از واقعه هم انگار عزادار است و همکاران محسن در اداره که همگی پوششی دقیقا شبیه به او دارند. این فیلم را دیدهاید؟ با ایدههای ما درباره استایلهای شخصیتها موافقاید؟ زیر بارانی که میخواهد ناگفتهها را رو کند و حتی تلاش میکند، از سقف راه نفوذ به داخل را پیدا کند، هیچ چیز این شهر و زندگی تطهیر نمیشود؛ بیوقفه میبارد و میبارد و رنگین کمانی در کار نیست.