این سیلی پیمان معادی مثل سیلی ترانه علیدوستی دردسرساز شد
قسمتی از سریال «افعی تهران» که به تنبیه دانشآموزان در مدارس اشاره میکند خبرساز شده شده و در پی آن واکنشهای زیادی هم در فضای رسانهای و هم در بین کاربران به دنبال داشته است.
قسمتی از سریال «افعی تهران» که به تنبیه دانشآموزان در مدارس اشاره میکند، خبرساز شده و در پی آن واکنشهای زیادی در فضای رسانهای و کاربران به چشم میخورد. ما در اینجا با آرمان بیانی (پیمان معادی) طرف هستیم. کسی که با دیدن ناظمش سر صحنه فیلمبرداری یاد خاطرات تلخ دوران مدرسه و تنبیه شکنجهوار او افتاده و به لطایفالحیل او را در مسیر برگشت همراهی میکند. اینجا فرصتی است برای یادآوری (بخوانید انتقام). ادبیات آرمان در برخورد با آقای ناظم گویی به مذاق برخی خوش نیامده تا جایی که مدیرکل حقوقی وزارت آموزش و پرورش از شکایت و اعلام جرم رسمی دفتر حقوقی این وزارتخانه علیه دستاندرکاران اصلی این سریال خبر داده است.
مشابهترین اتفاق به این لحظه را در فیلم توقیفی «برادران لیلا» به خاطر داریم. سیلی محکم لیلا (ترانه علیدوستی) به پدرش در ازای رنج تمام سالهای زندگی. اتفاقا این سکانس هم به مذاق همان عدهای خوش نیامد. البته که حرمت والدین و معلمین به عنوان اشخاصی که اساسیترین نقش را در پرورش یک فرزند ایفا میکنند در ذات خودش واجب است اما آیا همیشه در هر حالتی این احترام باید حفظ شود؟
حالا و پس از گذشت نزدیک به یک دهه از حضور نمایش خانگی در زندگی ایرانیها، یک سکانس انگار به درستی وایرال شده. در واقع مواجهه آرمان و ناظمش، کشیدن خط بطلانیست بر خشونت و طعم تحقیر گذشته. آرمان و لیلا دیگر نمیخواهند تفسیر نمادینی از «حقارت» باشند و وقتی که کارد به استخوانشان رسیده قصدی برای اطاعت ندارند. آنها در میانه تمام این اتفاقات با مشتی خاطره تلخ تنها ماندند و خب حالا متوجه شدهاند که هیچ سخن یا رفتاری از جانب بزرگترها، وحی منزل نیست و برخی جاها اصلا باید ایستاد که زندگی آن روی دیگرش را هم نشان دهد.
دانستن حقیقت زندگی پس از گذر یک عمر اگرچه کمی حسرت به دنبال دارد اما نقشه راهیست برای نسل تازه که زندگی را به تلخی گذشتگان طی نکنند و چراغ را پس از کنار زدن دگماتیسم رایج روشن کنند. حالا آرمان و لیلا نماد ایستادگی هستند حتی اگر بهای این ایستادن، تنهایی باشد.
تحقیر را چگونه میشود فراموش کرد؟
مصطفی داننده، روزنامهگار درباره سکانس خبرساز افعی تهران مینویسد: کاش میشد یکبار برای همیشه معنای توهین و هتک حرمت را برای اصناف مختلف جا میانداختیم که هر رفتار و گفتاری توهین نیست. در این سکانس معروف چه توهینی اتفاق افتاده است؟ یک مرد کامل، ناظم دوران مدرسه خود را میبیند و به صورت کلامی از خجالت او به خاطر کتکهایی که خورده است، در میآید. این یک امر طبیعی است که آدمی در برابر ظلمی که به او شده است، انجام میدهد.
کدام یک از ما که در دهههای گذشته مدرسه رفتهایم، از معلم یا ناظم خود کتک نخوردهایم؟ به یاد میآورم ناظمی داشتیم که با سوت آهنی که داشت به سر بچهها میزد، به چه جرمی؟ بازی در زنگ تفریح! خنده دار نیست؟ به یاد دارم در دوران راهنمایی یکی از معلمها، چنان یکی از همکلاسیهایم را نواخت که پرده گوش او پاره شد. دلیل آن هم بلد نبودن یک سوال ساده بود. اگر این همکلاسی که نام او را هم فراموش کردهام، این روزها در خیابان این معلم را ببیند، چه رفتاری با او خواهد داشت؟ واقعا معلم مذکور، انتظار احترام و قدردانی را دارد؟
چرا باید از ناظمی که از او خاطرات بد داریم و جای دستان بزرگ او را هنوز که هنوز است، روی صورتمان حس میکنیم، تقدیر کنیم و یا به او احترام بگذاریم؟ بله، معلمی شغل بسیار مهمی است و نقش بسزایی در ساختن آینده جامعه دارد اما نباید فکر کنیم که هر معلمی و با هر رفتاری مورد احترام است. معلمی که بچهها را کتک میزند و یا بدتر از او به آنها آسیب روحی و جسمی وارد میکند، لایق هیچ احترامی نیست و اتفاقا باید آموزش و پرورش از این فیلم حمایت میکرد و به معلمان میگفت که این برخوردها در آینده اجتناب ناپذیر است. همه با معلم خود با احترام رفتار نمیکنند و برخی معتقدند که« کلوخ انداز را پاداش سنگ است.»
آموزش و پرورش بهتر است کاری کند که معلمان مجبور به کار اضافه در کنار معلمی نباشند تا بتوانند تمام وقت خود را برای بچهها بگذارند. بخشی از رفتار نامناسب معلمها با دانش آموزان به شرایط اقتصادی آنها برمیگردد. برای آنها در جنگ نابرابر اقتصادی دیگر توانای برای سروکله زدن با بچهها ندارند. این شکایت و شکایتکشی را تمام کنید و اجازه بدهید معلمها و جامعه با واقعیتها روبرو شوند. خاطرات بد هیچگاه از ذهنها پاک نمیشود، به ویژه اینکه این خاطرات در دوران مدرسه اتفاق افتاده باشد. تحقیر جلوی چشمان همکلاسیها و هم مدرسهایها، چیزی نیست که بشود به سادگی فراموش کرد.
تازه اگر قرار به شکایت هم باشد، باید از جانب اتحادیههای مستقل و انجمن های صنفی انجام بگیرد. اگر آموزش و پرورش این قدر برای معلمین احترام قائل است چرا اجازه نمیدهد از طریق اتحادیههای مستقل صنفی، فعالیت و احتمالا شکایت کنند؟ آیا همین صغیرپنداری اهانت به معلمین نیست یا این را هم تکریم آنان میدانند و برای اثبات آن دیواری کوتاهتر از هنر و اهل هنر و صنعت سرگرمی نیافتهاند؟
مردم هم سخنانی دارند
نیکلاس: آموزشپرورش از افعی تهران شکایت کرده. تنبیه فیزیکی همراه با توهین، تحقیر و تهدید، تنها بخشی از تجربه اکثر دانشآموزان دهه ۶۰ و ۷۰ هست. کجا باید نشون داد؟ فیلم فقط راوی یک برخورد بود. همین هم تحمل نمیکنند. به جایگاه هیچکسی توهین نشد و فقط راوی حقیقت بود.
بهزاد: دبیرستان یه ناظم داشتیم به اسم “آقای نوروزی” که کاراتهکار بود. زنگهای تفریح مثل مامور کا.گِ.بِ دنبالمون میکرد تا بفهمه کیا تو حیاط با درِ نوشابه، تشتکبازی میکنن. یه روز که منو گیر آورد، بعد از وارد کردن اون همه استرس، یه سیلی محکم خوابوند تو گوشم!
پروفسور: برای حمایت از پیمان معادی که در سریال افعی تهران صدای خفته کودکانی شد که سالها در مدارس ایران آسیب دیدند و کتک خوردند اما هیچگاه صدایشان به جایی نرسید. پیمان جان معادی و سامان خان مقدم دمتون گرم.
نیلوفر: اونجاها که فیلم کتک زدن بچهها توسط بعضی از معلمان در میاد، چیزی نمیگید. فقط میگید رسیدگی میکنید. اینجا بدو بدو شکایت. مگه کم بچه کتک خوردن یا حتی از نظر روانی تو دوران تحصیلشون آسیب دیدن؟
علی: افعی تهران چیزی رو نشون داد که ما به چشم دیدیم و جرئی از خاطرات ماست. بخش زیادی از مشکلات روانی ما از صدماتی بود که از آموزش پرورش خوردیم.