سکینه دختر امام حسین (ع) کیست؟
سکینه دختر امام حسین (ع) همراه مادرش در واقعه کربلا حضور داشته و بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در زمره اسیران کربلا بود. مقاتل در وقایع مختلفی از شب و روز عاشورا از آن بانو یاد کردهاند.
به گزارش سبک ایده آل، سکینه دختر امام حسین(ع)، (۴۷ یا ۵۱ – ۱۱۷ ه. ق) مادرش رباب دختر امرء القیس بود. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کردهاند و لقب وی را سکینه نهادهاند که به معنی وقار و سکون است. وی همراه مادرش در واقعه کربلا حضور داشته و بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در زمره اسیران کربلا بود. مقاتل در وقایع مختلفی از شب و روز عاشورا از آن بانو یاد کردهاند.
سال ولادت سکینه به درستى مشخص نیست. ولى چون در زمان حیات پدرش بالغه و بانویى رشیده بوده مىتوان گفت در روز عاشورا ده یا چهارده ساله و تولدش سال ۴۷ یا ۵۱ قمرى بوده است. حضرت سکینه، بانویی عفیفه، بخشنده، شاعر، فصیح و بلیغ، آشنا در نزد اهل ادب و اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسلام) سروده است.
ازدواج سکینه دختر امام حسین(ع)
مورخان مینویسند امام حسین(ع) در کربلا سکینه را به ازدواج پسر عمویش عبدالله بن حسن درآورد، اما شیخ مفید، عبدالله بن حسن را در زمان واقعه کربلا کودکی که به سن بلوغ و ازدواج نرسیده، توصیف میکند. برخی منابع همسر سکینه را ابوبکر بن حسن بن علی معرفی کردهاند. البته بر اساس همین منابع ابوبکر کنیه عبدالله بن حسن بوده است. برخی مورخان معتقدند قبل از آن که ازدواج آنان به زفاف بینجامد، عبدالله در واقعه کربلا به شهادت رسید.
شیخ محلاتی، عبدالله بن مسلم بن عقیل را همسر وی معرفی کرده است. برخی از منابع تاریخی همسر سکینه را مصعب بن زبیر، دانستهاند. در کتاب الطبقات الکبری و الاعلام آمده است که بعد از قتل مُصعَب، سکینه به همسری عبدالله بن عثمان درآمد و بعد از مرگ عبدالله، زید بن عمر نوه عثمان بن عفان با او ازدواج کرد. در این کتاب از نقل بعضی گفته شده سکینه در اواخر عمر به همسری اصبغ بن عبدالعزیز نیز درآمده است. برخی از فقیهان شیعه از ازدواج سکینه دختر امام حسین(ع) با مصعب بن زبیر برداشت کردهاند که ازدواج زنان شیعه با مسلمانان غیر شیعه اشکالی ندارد.
سکینه دختر امام حسین(ع) در کربلا
سکینه بلایای سنگین روز عاشورا را با دلی استوار و اراده ای پولادین تحمل کرد. این توان، برخاسته از باطن پاک و توجه کامل او به ذات احدیت بود، همان گونه که امام حسین علیهالسلام دربارهاش فرموده: «دخترم، دائم محو جمال الهی است.» مطمئناً اگر امام بردباری او را محک نزده بود و به درجه ایمانش واقف نبود، او را همراه خویش به سفری پرحادثه نمیبرد تا مبادا از آن حوادث دهشت بار روحش متزلزل شده و دینش دستخوش دگرگونی گردد. سکینه به مرتبه ای از یقین و رضای الهی رسیده بود که کشته شدن پدر و برادرها و عموها را دید، اما لب به شکایت نگشود و آن مصائب را لطف الهی دانست
وی نظاره گر وقایع عاشورا بود. او ندای کمک خواهی پدرش را که مظلومانه یار و یاور می طلبید، شنید و با تمام وجود، درد بی کسی مادر، خواهر، عمهها و زنان را چشید و با اینکه در اوان جوانی بود، سرپرستی دختران کوچکتر از خود را به عهده گرفت و به دلداری آنها پرداخت. با آنکه عطش تا عمق وجودش پنجه افکنده بود، دلیرانه مقاومت کرد و از بیآبی، شکوه نکرد.
جاماندن حضرت سکینه از کاروان اسرا
به گزارش رویداد۲۴ حضرت سکینه در توقفگاه «قصر بنی مقاتل» که سپاه عمر بن سعد مشغول استراحت و تهیه آب بودند، تنها به سوى درختى رفت و اندکى خوابید. در این هنگام، دشمن زبون، کاروان اسیران را حرکت داده و سکینه در بیابان جا ماند. درخواست هم محمل او، فاطمه بنت الحسین (علیهالسلام) از ساربان مبنى بر توقف کاروان بىنتیجه ماند و قافله اسیران حرکت کرد. ولى پس از طى مقدارى از مسیر و با اصرارِ فاطمه، ساربان، شتر را نگه داشت و سکینه به کاروان ملحق شد.
حضرت سکینه در مجلس یزید
امام محمدباقر (علیهالسلام) مىفرماید: چون ذریه و اهل بیت امام حسین (علیهالسلام) را در روز و با وضعى خاص به مجلس یزید بردند، مردم جفاکار شام گفتند: اسیرانى نیکوتر از اینان ندیدهایم. حضرت سکینه که ریسمان به کتفش بسته بودند فرمود: ما اسیران خاندان پیامبریم.
گردانندگان مجلس یزید، سکینه را جایى نشانده بودند که سر بریده پدر را نبیند، ولى وقتى تلاش کرد تا آن را ببیند یزید با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک پدرش مىزد. صداى گریهاش بلند شد. بهطورى که زنهاى یزید و دختران معاویه به گریه افتادند. سرانجام او و خواهرش، فاطمه، بىتاب گشته و به عمّه خود حضرت زینب پناه بردند و گفتند: «عمّه جان! یزید با چوب دستى خود دندانهاى پیشین پدرمان را مىزند.»
بازگشت حضرت سکینه به مدینه
چون سکینه به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانهاى که امام سجاد (علیهالسلام) همیشه در آن مىگریست و شب و روز نمىشناخت اقامت گزید و فریادش لحظهاى قطع نشد. او با زنان بنی هاشم لباس سیاه پوشید و مجلس عزا به پا کرد. غذایشان نیز توسط جوانمردان آل عبدالمطلب و امام سجاد (علیهالسلام) تهیه مىشد.
نقل شده که سکینه روزی با دختر عثمان در مجلسی حاضر بود، دختر عثمان برای فخرفروشی گفت: «أنا بنت الشهید: من دختر شهید هستم» سکینه جوابش را نداد تا زمانی که صدای اذان برخاست، همین که مؤذن گفت: «أشهد أن محمداً رسول الله(ص)» سکینه گفت: «این پدر من است یا پدر تو؟» دختر عثمان شرمسار شد و گفت: «دیگر به شما فخر نخواهم فروخت».
وفات حضرت سکینه
سکینه در پنجم ماه ربیع الاول سال ۱۱۷ در مدینه درگذشت خلیفه در شام هشام بن عبدالملک بود و حاکم مدینه ابن مطیر، خالد بن عبدالملک بن الحارث بن حکم. پس از درگذشت سکینه، حاکم مدینه پیام داد که او را دفن نکنید تا بر او نماز بخوانم و پیش از ظهر از مدینه خارج و به جنگلهای اطراف رفت، نماز ظهر خوانده شد نیامد، نماز مغرب را خواندن، وی نیامد جنازه را در بقیع قرار داده بودند که بر اثر گرما نگران بودند که جسد دچار بوی بد شود از اینرو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه او دود کنند. محمد بن عبداللّه پسر خواهرش فاطمه دختر امام حسین(ع)، سی دینار بخور خرید و در کنار نعش دود کردند بعد از نماز عشا حاکم مدینه آمد و به شیبه بن نصاح دستور داد بر جنازه نماز بخواند. این نشانه کینه وی نسبت به جناب سکینه است که به عمد این گونه عمل کرد تا از وی انتقام بگیرد. برخی گفتهاند که سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان که در مصر بود ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرد و در دمشق درگذشت. از اینرو در قبرستان باب الصغیر، قبری منسوب به سکینه است.